---

Sunday, May 03, 2009

در باره نام برخی از محله های تهران

سید خندان: سید خندان نام ایستگاه اتوبوسی در جاده قدیم شمیران بوده است. سیدخندان پیرمردی دانا بوده که پیش گویی‌های او زبانزده مردم در سی یا چهل سال پیش بوده است. دلیل نامگذاری این منطقه نیز احترام به این پیرمرد بوده است. فرمانیه: در گذشته املاک زمینهای این منطقه متعلق به کامران میرزا نایب‌السلطنه بوده است و بعد از مرگ وی به عبدالحسین میرزا فرمانفرما فروخته شده است. فرحزاد:این منطقه به دلیل آب و هوای فرح انگیزش به همین نام معروف شده است. شهرک غرب:دلیل اینکه این محله به نام شهرک غرب معروف شد ساخت مجتمع های مسکونی این منطقه با طراحی و معماری مهندسان آمریکایی و به مانند مجتمع های مسکونی آمریکایی بوده و در گذشته نیز محل اسکان بسیاری از خارجیها بوده است. آجودانیه: آجودانیه در شرق نیاوران قرار دارد و تا اقدسیه ادامه پیدا میکند. آجودانیه متعلق به رضاخان اقبال السلطنه وزیر قورخانه ناصرالدین شاه بوده، او ابتدا آجودان مخصوص شاه بوده است. اقدسیه:نام قبلی اقدسیه (تا قبل از 1290 قمری) حصار ملا بوده است. ناصرالدین شاه زمینهای آنجا را به باغ تبدیل و برای یکی از همسران خود به نام امینه اقدس (اقدس الدوله) کاخی ساخت و به همین دلیل این منطقه به اقدسیه معروف شد. جماران:زمینهای جماران متعلق به سید محمد باقر جمارانی از روحانیان معروف در زمان ناصر الدین شاه بوده است. برخی از اهالی معتقدند که در کوههای این محله از قدیم مار فراوان بوده و مارگیران برای گرفتن مار به این ده می آمدند و دلیل نامگذاری این منطقه نیز همین بوده است و عدهای هم معتقدند که جمر و کمر به معنی سنگ بزرگ است و چون از این مکان سنگ‌های بزرگ به دست می آمده ‌است‌، آن‌جا را جمران‌، یعنی محل به‌دست آمدن جمر نامیده‌اند. پل رومی:پل رومی در واقع پل کوچکی بوده که دو سفارت روسیه و ترکیه را هم متصل می کرده است. عده‌ای هم معتقدند که نام پل از مولانا جلال‌الدین رومی گرفته‌شده است‌. جوادیه (در جنوب تهران):بسیاری از زمینهای جوادیه متعلق به آقای فرد دانش بوده است که اهالی محل به او جواد آقا بزرگ لقب داده بودند. مسجد جامعی نیز توسط جواد آقا بزرگ در این منطقه بنا نهاده است که به نام مسجد فردانش هم معروف است. داودیه (بین میرداماد و ظفر):میرزا آقاخان نوری صدر اعظم این اراضی را برای پسرش‌، میرزا داودخان‌، خرید و آن را توسعه داد. این منطقه در ابتدا ارغوانیه نام داشت و بعدها به دلیل ذکر شده داودیه نام گرفت‌. درکه:اگر چه هنوز دلیل اصلی نامگذاری این محل مشخص نیست اما برخی آنرا مرتبط به نوعی کفش برای حرکت در برف که در این منطقه استفاده می شده و به زبان اصلی «درگ» نامیده می شده است. دزاشیب (در نزدیکی تجریش):روایت شده است که قلعه بزرگی در این منطقه به نام « آشِب » وجود داشته است و در گذشته نیز به این منطقه دزآشوب و دزج سفلی و در لهجه محلی ددرشو میگفتند. زرگنده:احتمالا دلیل نامگذاری این محل کشف سکه ها و اشیاء قیمتی در این محل بوده است. در گذشته این منطقه ییلاق کارکنان روسیه بوده است. قلهک:کلمه قلهک از دو کلمه "قله‌" و "ک‌" تشکیل شده است که قله معرب کلمه کله‌، مخفف کلات به معنای قلعه است‌. عقیده اهالی بر این است که به دلیل اهمیت آبادی قلهک که سه راه گذرگاه‌های لشگرک‌، ونک و شمیران بوده است‌، به آن( قله- هک) گفته شده است‌.
کامرانیه: زمین‌های این منطقه ابتدا به میرزا سعیدخان‌، وزیر امور خارجه‌تعلق داشت، و سپس کامران میرزا پسربزرگ ناصرالدین شاه‌، با خرید زمین‌های حصاربوعلی‌، جماران و نیاوران‌، اهالی منطقه را مجبور به ترک زمین‌ها کرد و سپس آن جا را کامرانیه نامید. محمودیه ( بین پارک وی و تجریش یا ولیعصر تا ولنجک):در این منطقه باغی بوده است که متعلق به حاج میرزا آقاسی بوده است و چون نام او عباس بوده آنرا عباسیه میگفتند. سپس علاءالدوله این باغ بزرگ را از دولت خرید و به نام پسرش‌، محمودخان احتشام‌السلطنه‌، محمودیه نامید.
نیاوران: نام قدیم این منطقه گردوی بوده است و برخی معتقدند در زمان ناصرالدین شاه نام این ده به نیاوران تغییر کرده است به این ترتیب که نیاوران مرکب از "نیا" (حد، عظمت و قدرت‌) ؛"ور" (صاحب‌) و "ان‌" علامت نسبت است و در مجموع یعنی کاخ دارای عظمت‌. ونک:نام ونک تشکیل شده است از دو حرف (ون‌) به نام درخت و حرف (ک)که به صورت صفت ظاهر می‌شود. یوسف آباد:منطقه یوسف آباد را میرزا یوسف آشتیانی مستوفی‌الممالک در شمال غربی دارالخلافه ناصری احداث کرد و به نام خود، یوسف آباد نامید.
پل چوبی: قبل از این که شهر تهران به شکل امروزی خود درآید، دور شهر دروازه هایی بنا شده بود تا دفاع از شهر ممکن باشد. یکی از این دروازه‌ها، دروازه شمیران بود با خندق‌هایی پر از آب در اطرافش که برای عبور از آن‌، از پلی چوبی استفاده می‌شد. امروزه از این دروازه و آن خندق پر از آب اثری نیست‌، اما این محل همچنان به نام پل چوبی معروف است.
شمیران: نظریات مختلفی درباره این نام شمیران وجود دارد. یکی از مطرح ترین دلایل عنوان شده ترکیب دو کلمه سمی یا شمی به معنای سرد و « ران » به معنای جایگاه است و در واقع شمیران به معنای جای سرد است. به همین ترتیب نیز تهران به معنای جای گرم است.همچنین دلیل دیگر مطرح شده به دلیل وجود قلعه نظامی به آن شمیران می گفتند و همچنین برخی نیز معتقدند که‌ یکی از نه ولایت ری را شمع ایران میگفتند که بعدها به شمیران تبدیل شده است. گیشا: نام گیشا که در ابتدا کیشا بوده است برگرفته از نام دو بنیانگذار این منطقه (کینژاد و شاپوری) میباشد. منیریه:منیریه در زمان قاجار یکی از محله های اعیان نشین تهران بوده و گفته شده نام آن از نام زن کامران‌میرزا، یکی از صاحب‌منصبان قاجر، به نام منیر گرفته شده‌است
از سيما. س.

Monday, December 29, 2008

Thursday, December 18, 2008

Friday, November 21, 2008

Wednesday, November 12, 2008

Wednesday, October 29, 2008

CYRUS THE GREAT

Thursday, October 02, 2008

جذابیتهای علوم : ضد ماده؛ مقوله ای جذاب برای نویسندگان کتب تخیلی و دانشمندان ناسا

علم همواره دستمایه پدیدآورندگان ایده های تخیلی و متعلق به آینده بوده است و در این میان "ضد ماده" یکی از جذاب ترین و در عین حال پیچیده ترین مفاهیمی است که با گذشت چندین دهه از طرح آن دانش بشری هنوز در ابتدای راه درک بهتر از آن قرار دارد. به گزارش خبرگزاری مهر، ضد ماده از آن دسته مفاهیم هیجان انگیز علمی است که در برخی کتب و مقالات علمی و تخیلی از آن به عنوان عامل تعیین کننده در سرنوشت آتی بشر یاد شده است. در این زمینه "استانیسلاو لم" نویسنده لهستانی افسانه های علمی و تخیلی در کتاب معروف خود به نام The Cyberiad می نویسد: ... ماشین آغاز به کار کرده است. نخست ضد پروتون ساخته شد سپس ضد الکترون، بعد ضد نوتورن و در نهایت ضد جهان شکل می گیرد... .این مقوله از آنچنان پیچیدگیهای برخوردار است که بسیاری از محققان هنوز درخصوص موجودیت آن پرسشهای بیشماری را مطرح می کنند، موجودیت چیزی که ظاهرا وجود ندارد! اما ضد ماده واقعا چیست؟ تعریفی منطقی از ضد مادهدر فیزیک ذرات و شیمی کوانتوم "ضد ماده" گستره مفهومی از ضد ذرات تا ماده است، جایی که ضد ماده ترکیبی از ضد ذرات می شود. این فرآیند را شاید بتوان آینه متقارن ماده و ذرات تشکیل دهنده آن عنوان کرد، آنجا که ذرات در ترکیب با هم ماده را تشکیل می دهند. به عنوان مثال یک ضد الکترون و یک ضد پروتون می توانند اتم ضد هیدروژن را دقیقا مشابه ترکیب اتم طبیعی هیدروژن با الکترون و پروتون تولید کنند.از آن گذشته ترکیب ماده و ضد ماده به نابودی آنها منجر خواهد شد، دقیقا همانطور که ترکیب ذره و ضد ذره چنین سرانجامی خواهد داشت.در سال 1925 میلادی دیراک فیزیکدان سرشناس آن دوران به این باور رسیده بود که ماده در دو نوع متفاوت از هم موجودیت دارد: ماده و ضد ماده و اکنون با گذشت چندین دهه از ارائه چنین نظریه ای، دانشمندان با استفاده از ابرقدرتمندترین شتاب دهنده ها توانسته اند سطوح مختلفی از ضد ماده را خلق کنند. کاربردهای ضد مادهمحققان کاربردهای گوناگونی را برای ضد ماده ترسیم کرده اند که اصلی ترین آن می تواند در تشخیص های پزشکی و درمانی باشد. جایی که پوزیترونها (ضد الکترونها) برای کمک به تشخیص بیماریهای گوناگون با استفاده از سیستم پرتونگاری مقطعی تابشی پوزیترونی (PET scan) به کار گرفته می شوند. با این حال دانشمندان برای یک دهه آینده و اتفاقاتی که در زمینه توسعه کاربردهای ضد ماده متصور شده اند خود را آماده می کنند.یکی از مهمترین کاربردهای آتی ضد ماده فعالسازی فضاپیماهای سالهای نه چندان دور خواهد بود. در حقیقت این نظریه تا به آنجا شدت و قوت یافته است که مقوله "سلاحها و سیستمهای حرکتی ضد ماده" نیز مطرح شده است.با این حال فعلا می توان گفت در بعد نظری چنین نظریه ای امکانپذیر است اما در عمل بسیار مشکل. دانشمندان در توصیف منحصربفرد بودن استفاده از ضد ماده در راه اندازی سیستمهای حرکتی می گویند: تنها با استفاده از یک گرم ضد ماده می توان خودرویی را برای 100 هزار سال به حرکت درآورد.به گزارش مهر، با این حال پیچیدگی این موضوع دانشمندان را به انزوا نکشانده است تا آنجا که در ناسا گروهی از دانشمندان طرح اولیه ساخت راکت فضایی را متصور شده اند که منبع انرژی حرکتی آن ضد ماده خواهد بود.این طرح که از سوی دانشمندان برجسته مرکز تحقیقاتی Glenn ناسا ارائه شده است هدفی همچون ارائه طرح مدرن و نهایی نسل فوق مدرن فضاپیماهای آینده را دنبال می کند، ایده ای که آرتور سی کلارک، نویسنده فقید افسانه های علمی و تخیلی بر آن باور بود.دانشمندان بر این باورند که با استفاده از ضد ماده به عنوان منبع سوختی در فضاپیماها می توان در کسری از ثانیه راهی دور افتاده ترین اجرام فضایی شد.

Friday, August 08, 2008

Tuesday, August 05, 2008

Thursday, July 31, 2008

Monday, July 28, 2008

مطلب زير بخش هايی از روايت محمد علی جمال زاده از سفر خود است که در کتاب "سرگذشت و کار جمال زاده" (تاليف مهرداد مهرين، چاپ آذرماه 1342 توسط انتشارات کانون معرفت - تهران) چاپ شده است:
کاروان مرده های متحرک بعد از ظهری بود به جايی رسيديم که ژاندارم ها به يک کاروان از اين مرده های متحرک در حدود چهار صد نفری قدری مهلت استراحت داده بودند. مرد و زن هر چه کهنه و کاغذ پاره پيدا کرده بودند با نخ و قاطمه [ريسمان کلفت] و طناب به جای کفش به پا های خود بسته بودند، بطوريکه هر پايی مانند يک طفل قنداقی به نظر می آمد. مرد و زن مشغول کاوش خاک و شن صحرا بودند تا مگر ريشه خار و علفی به دست آورده سد جوع [رفع گرسنگی] نمايند. زنی به من نزديک شد و دو دختر هيجده نوزده ساله خود را نشان داد که موی سر آن ها را برای اينکه جلب نظر مردان هوسباز را نکند تراشيده بودند و به زبان فرانسه گفت: "اين ها دخترهای منند و دارند از گرسنگی تلف می شوند، بيا محض خاطر خدا اين دو دانه الماس را از من بخر و چيزی به ما بده که بخوريم و از گرسنگی نميريم." خجالت کشيدم و چون آذوقه خود ما هم سخت ته کشيده بود آنچه توانستم دادم و گفتم الماس هايتان مال خودتان. مرد مسنی نزديک شد و با فرانسه بسيار عالی گفت: "من در دانشگاه استانبول معلم رياضيات بودم و حالا پسر ده ساله ام اين جا زير چشمم از گرسنگی می ميرد. ترا به خدا بگو اين جنگ [جنگ جهانی اول] کی به آخر می رسد؟" جوابی نداشتم به او بدهم ولی دردل می دانستم که با اين مردم گرگ صفت که اسم خود را اولاد آدم و اشرف مخلوقات گذاشته اند، هرگز جنگ پايان نخواهد يافت. لقمه نانی به او دادم. دو قسمت کرد يک قسمت را در بغلش پنهان کرد و قسمت ديگر را با ولع شديدی شروع به خوردن نهاد. گفت: "تعجب می کنی که اين نان را خودم می خورم و به بچه ام نميدهم ولی خوب می دانم که بچه ام مردنی است و همين يکی دو ساعت ديگر و بلکه زودتر خواهد مرد و در اين صورت فايده ای ندارد که اين نان را به او بدهم و بهتر است برايم خودم نگاه بدارم." همان روز وقتی به نزديکی آبادی مختصری رسيديم همانجا پياده شديم. آذوقه ما تقريبا تمام شده بود و هر کجا ممکن بود باز هر چه به دست می آورديم می خريديم. آن شب جايی منزل کرده بوديم که باز گروهی از ارامنه را مثل گوسفند در صحرا ول کرده بودند. ما نيز توانستيم از عرب های ساکن آبادی گوسفندی بخريم. همانجا سر بريدند و آتش روشن کرديم که کباب حاضر کنيم. همينکه شکمبه گوسفند را خالی کردند مايعی نيم سفت و سبز رنگ که بخاری از آن بلند می شد، بر زمين ريخت. بلافاصله جمعی از ارمنی ها از زن و مرد خود را به روی آن انداخته با ولع عجيبی به خوردن آن مشغول شدند. با چنين مناظری روز به روز به آهستگی جلو می رفتيم. کم کم مزاج خود ما نيز ضعف يافته حالت خوشی نداشتيم و بخصوص از امتلاء معده [رودل] در زحمت بوديم بطوريکه هر کدام از ما روزی چند بار مجبور می شد در کنار جاده برای تسکين معده پياده شود. قرار گذاشته بوديم هر وقت کسی پياده شد و پس تپه ای رفت ديگران توقف کنند تا او برگردد و سوار شود. توطئه جا گذاشتن جمال زاده روزی نزديکی های غروب بود که من پياده شدم و در پس تپه ای از خاک به کناری رفتم. هنوز ننشسته بودم که چشمم به جمجمه ای افتاد که از تن جدا شده و آن جا افتاده بود. هنوز اندکی گوشت و پوست بر آن باقی بود و موهای سرخ رنگی داشت. فهميدم ارمنی است و سخت ناراحت شدم. از جا برخاستم و با حالی خراب به جانب دوستان و همسفران به راه افتادم ولی وقتی به محل موعود رسيدم ديدم رفته اند و دور شده اند و احدی در آن جا نيست. هم تعجب کردم و هم متوحش شدم و نمی فهميدم چه پيش آمده که مرا گذاشته و رفته اند! جای چرخ ها در روی شن راه به خوبی ديده می شد. فهميدم که بايد در دنبال آن ها افتاد و به جلو رفت و الا جسد من نيز مانند آن همه جسد ارامنه نقش آن صحرای عربستان خواهد شد. با آن ضعف و ناتوانی تا توانستم به جلو رفتم. خوشبختانه هنگام غروب آفتاب بود و ياران نيم فرسنگی بالاتر پياده شده بودند. از ديدن من تعجب کردند و در جواب اعتراض و پرخاش من يکصدا گفتند تقصير حاجی [از همسفران جمال زاده] است که گفت خوب می داند که حال تو خراب تر از آنست که بتوانی به اين مسافرت ادامه بدهی و بهتر است ترا همانجا به خدا بسپاريم. فحش زيادی به حاجی خدا نشناس دادم و گفتم اين جزای من است که چون گفتی با پدرم دوست بوده ای و جانت در خطر است ترا با خود آوردم. ديگران هم به او تاختند و چون به شهر حلب نزديک شده بوديم گفتند ديگر حاضر نيستيم با اين شخص همسفر باشيم و چمدانش را از عربانه [درشکه] پايين انداختند و گفتند حالا ما ترا به خدا می سپاريم. از قضا چمدانش باز شد و ديديم ايشان يک کيسه برنج دست نخورده با خود دارند که با آنهمه زحمتی که ما از بی آذوقگی داشتيم بروز نداده است. در هر صورت حاجی را آن جا رها ساختيم و راه افتاديم. چند ماه از آن تاريخ گذشته بود که سر [و کله] حاجی در برلن پيدا شد. آمد و با زبان بازی غريبی عذر خواهی کرد. ولی طولی نکشيد که شنيديم پليس مخفی آلمان مچ حاجی آقا را گير آورده و معلوم شده است که ايشان برای يکی از مملکت های دشمن آلمان جاسوسی می کرده اند. او را دوباره به خاک ترکيه بردند و از قراری که بعد ها شنيديم در همانجا تير بارانش کرده بودند. بايد دانست که در همان زمان اهالی مملکت سويس تعدادی از کودکان ارمنی را به وسيله مؤسسه صليب سرخ از خاک ترکيه به سويس آوردند و بعضی از آن را رسما فرزند خود دانستند و آن ها را تربيت دادند و امروز هنوز در شهر ژنو عده ای از آن ها باقی هستند که عموما دارای مقاماتی شده اند از قبيل دکتر عربيان پزشک معروف کودکان و چند تن طبيب و جراح و مهندس و معمار معروف شهر که همه از همان ارامنه ای هستند که سويسی ها آن ها را از مرگ حتمی نجات داده و تربيت و بزرگ کرده اند.

Saturday, July 12, 2008

Sunday, July 06, 2008

Monday, June 23, 2008

Tuesday, June 17, 2008

Friday, May 16, 2008

روایتی شورمندانه از 'داریوش و ایرانیان

Thursday, May 15, 2008

به موجودات فضایی اعتقاد دارید؟

وزارت دفاع بریتانیا برای نخستین بار آرشیو محرمانه ای از اسناد مربوط به مشاهده اشیای ناشناس پرنده را در اختیار عموم قرار داده است. این اسناد که می توان آنها را از سایت "آرشیو ملی" بریتانیا دانلود کرد، به دوره زمانی بین سال های ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۷ مربوط می شود. از جمله این اسناد می توان به تصاویر نورهای عجیب و غریب در آسمان و همچنین اجرام غیرمعمول که توسط مردم، نیروهای مسلح و ماموران پلیس مشاهده شده، اشاره کرد. در میان نوشته ها، خاطرات مردی وجود دارد که جزئیات "تماس فیزیکی و روانی" خود را با موجودات فضایی سبز رنگ از هنگام کودکی توضیح می دهد. نویسنده می گوید که یکی از آن موجودات به نام "آلگار" هنگامی که در سال ۱۹۸۱ می خواست با دولت بریتانیا تماس برقرار کند، توسط موجودی از یک نژاد دیگر کشته شد. هشت فایلی که در دسترس عموم قرار داده شده بخشی از ۲۰۰ سندی است که در چهار سال آینده منتشر خواهد شد. در ماه اول این اسناد به صورت مجانی قابل دانلود است. سخنگوی آرشیو ملی بریتانیا گفت که این اسناد پس از دریافت درخواست های متعدد، طبق "قانون آزادی اطلاعات" و در راستای شفافیت سازمانی توسط وزارت دفاع بریتانیا منتشر شده است. بیشتر این اسناد که قبلا محرمانه بودند، شامل نامه هایی است که مردم به ادارات و مقامات دولتی، از جمله وزارت دفاع و نخست وزیر وقت مارگارت تاچر، فرستاده بودند.در یک سند دیگر، تجربه های یک مرد ۷۸ ساله آمده است و گفته می شود که وی در سال ۱۹۸۳ در منطقه همشایر بریتانیا موجودات فضایی را دیده است. او گفته است که وارد سفینه فضایی شده و سپس موجودات فضایی درباره سنش از او پرسیده اند. بعد به او گفته شده: "می توانی بروی. تو برای کاری که ما در نظر داریم خیلی پیری."در خبری دیگر آمده است که ستاره شناس ارشد واتیکان گفته است که نمی توان منکر وجود حیات در مریخ شد. گابریل فیونز، در روزنامه واتیکان نوشت که موجودات هوشمند مخلوق خداوند می توانند در فضا وجود داشته باشند. این پدر روحانی مسئول رصد خانه واتیکان و یک ستاره شناس مشهور است. به گفته او جستجو برای یافتن حیات در فضا، با ایمان به خداوند در تناقض نیست.

تاریخ نفت از شش هزار سال پیش تا کنون

قدما نفت را می شناختند. سعدی در باب هفتم گلستان از هندویی یاد می کند که "نفت اندازی همی آموخت. حکیمی گفت ترا که خانه نئین است بازی نه این است". در سفر پیدایش از کتاب تورات آنجا که به پیغمبر می گوید برای خود کشتی بسازد، خطاب این است که "در کشتی حجره ها بنا کن و درون و بیرون کشتی را با قیر بیندای". در سفر خروج آمده است: "و چون نتوانست او را دیگر پنهان دارد تابوتی از نی برایش گرفت و آن را به قیر و زفت اندوده، طفل را در آن نهاد و آن را در نیزار به کنار نهر گذاشت". کاوش های باستان شناسان در عراق نشان داده است که از چهار هزار سال پیش از میلاد ملاط قیر در عمارات و ابنیه به کار می رفته است. کاوش های باستان شناسان نشان می دهد که از زمان سومریان، پنج تا شش هزار سال پیش، در شوش قیر مورد استفاده قرار می گرفته و به جای ملاط بین سنگها و آجرها در ساختمان ها کار می شده است. همچنین تکه های جواهرات را با قیر به هم می چسباندند و دسته های چاقو و امثال آن را با قیر محکم می کردند و کشتی ها و ظروف سفالین را با قیر می اندودند تا آب به آنها سرایت نکند. به گزارش هرودوت، مورخ یونانی، سنگ فرش کف باغ های معلق بخت النصر با قیر بندکشی شده بود و مردم بابل استخرها و راه های آب و سدهای خود را با قیر بندکشی می کردند تا آب در آنها نفوذ نکند. همچنین بنا به گفته مورخین در بابل جاده ها را آجر فرش می کردند و با قیر بندکشی می کردند تا تحمل ارابه های سنگین را داشته باشد. هرودوت در تاریخ معروفش راجع به نفت ایران می نویسد: "در ۲۲ کیلومتری شوش چاه هایی وجود دارد که با چرخ و خیک از آن نفت و قیر و نمک بیرون می آورند و در مخزن می ریزند و پس از چندی قیر و نمک ته نشین شده، نفت به شکل مایع باقی می ماند." در جای دیگر ضمن داستان محاصره شهر آتن از طرف ایرانیان می نویسد: ایرانیان از روی تپه ها، قیرهای فروزان به سنگرهای یونانیان پرتاب می کردند و معلوم است که تیرها آلوده به نفت بوده وگرنه هنگام پرتاب سریع خاموش می شده است. پلوتارک در شرح حال اسکندر می نویسد هنگامی که اسکندر از کشور بابل می گذشت در یکی از شهرهای اکباتان مردم برای خوش آمد اسکندر نفت را روی جاده ها می ریختند و آتش می زدند. پلوتارک در شرح حال اسکندر می نویسد هنگامی که اسکندر از کشور بابل می گذشت در یکی از شهرهای اکباتان مردم برای خوش آمد اسکندر نفت را روی جاده ها می ریختند و آتش می زدند تا شعله های فروزان آن موجب مسرت اسکندر گردد. احتمالا اشاره پلوتارک به ناحیه کرکوک است که به اشتباه از آن به نام اکباتان یاد می کند. ایرانیان که آتش را مقدس می داشتند، گاز نفت را که در پاره ای جاها از زمین بیرون می زد، مشتعل می کردند و "آتش جاودان" می ساختند. آتشکده ها در کنار همین آتش های جاودان بنا می شد. در اران (باکو) و دامغان و بلخ و مسجد سلیمان این گونه آتشکده ها وجود داشته است. مارسلینوس مورخ رومی که همراه امپراتور روم به جنگ شاپور دوم آمده می نویسد: "ایرانیان برگ های گیاه مخصوص را در روغن خیس می کردند و سپس مایع دیگری به نام نفت بر آن می افزودند. آنگاه تیرهای جنگی خود را در آن گذارده آتش می زدند و به طرف دشمن پرتاب می کردند و دقت می کردند کمان را آهسته رها کنند تا تیر به سرعت پرتاب نگردد و آتش خاموش نشود." دویست سال پس از آن ایرانیان در دفاع از قلعه ای واقع در قفقاز با سلاح های نفتی، رومیان مهاجم را از مرزهای خود دور کردند. یک مورخ بیزانسی می نویسد ساخلوی ایران کوزه های بسیاری را که از گوگرد و قیر انباشته شده بود آتش زدند و به طرف رومیان پرتاب کردند و توانستند بدان وسیله حریقی راه بیندازند که تقریبا همه چیز را سوزاند. یونانی ها در قرن هفتم میلادی نفت را در میدان های جنگ به کار می بردند و در زمان هراکلیوس، امپراتور بیزانس، سلاحی اختراع کردند که نفت در آن مشتعل می گشت. اعراب (مسلمانان) دو بار قسطنطیه را محاصره کردند و هر دو بار حمله آنان به وسیله آتش اندازهای نفتی دفع شد. در سال ۹۴۱ میلادی هنگامی که ناوگان روسی مرکب از هزار کشتی، قسطنطیه را در محاصره گرفت، رومی ها نفت روی آب دریا ریخته آتش زدند و کشتی های روسی را سوزاندند و آنها را مغلوب کردند. فردوسی در شاهنامه بارها کلمه نفت را به کار برده و از جمله در داستان اسکندر از نفت سیاه نام می برد و می سراید: در روایات آمده که المعتمد خلیفه عباسی در سال ۲۷۲ هجری مالیات چشمه های نفت و معدن های نمک بادکوبه را به اهالی دربند قفقاز بخشید. به گردون همی راندند پیش شاهدرونش بیاکنده نفت سیاه در روایات خلفای عباسی آمده است که المعتمد خلیفه عباسی در سال ۲۷۲ هجری مالیات چشمه های نفت و معدن های نمک بادکوبه را به اهالی دربند قفقاز بخشید. مسعودی که در سال ۳۰۰ هجری به بادکوبه رفته در مروج الذهب می نویسد: "در آنجا چشمه های نفت سفید بود و زیر دودکش ها 'آتش جاودان' می سوخت و هیچ گاه خاموش نمی شد." یاقوت در معجم البلدان نقل می کند که در شیز آذربایجان که اکنون به تخت سلیمان معروف است آتشکده ای بود که از هفتصد سال پیش در آنجا آتش جاودان فروزان بوده است. یاقوت تعجب می کند که پس از هفتصد سال فروزان بودن آتش، کمترین خاکستری بر جای نمانده است. هم او روایاتی می آورد که نشان می دهد نفت در باکو خرید و فروش می شده و مورد معامله قرار می گرفته است: "بادکوبه در ایالت شیروان نزدیک دربند است. در این شهر چشمه بزرگی از نفت است که روزی هزار درهم نفت می دهد. کنار آن چشمه دیگری از نفت سفید است که مانند روغن زنبق می باشد و شب و روز جاری است و عایدی این چشمه هم مانند چشمه اولی می باشد. بازرگان موثقی به من گفت که در آنجا از یک قطعه زمین شعله آتش جاودان بر می خیزد و هیچ گاه خاموش نمی شود". مارکوپولو که از راه تبریز وارد ایران شده در سفرنامه اش می نویسد: "در سرحد ارمنستان و گرجستان چشمه نفتی موجود است که مقادیر زیادی نفت از آن به دست می آید و در یک وقت صد کشتی می تواند از آن بارگیری کند. این روغن برای خوراک مناسب نیست ولی برای روشنایی مصرف می شود و شترهایی که مبتلا به امراض جلدی هستند با نفت معالجه می شوند." حمدالله مستوفی، جغرافی دان مشهور قرن هفتم، در نزهت القلوب قیر را موم آبی می خواند و گزارش می دهد که بزرگترین معدن نفت ایران در بادکوبه قرار دارد. وی از معادن نفت بسیاری نام می برد که از حوالی آذربایجان تا حوالی بخارا و فرغانه وجود داشته اند. معلوم نیست کلمه نفت در زبان فارسی از چه زبانی گرفته شده است. برخی ایران شناسان کلمه نفت را از کلمه "ناب" فارسی دانسته اند و گفته اند در زبان اوستایی "نپتا" بوده و کلدانی ها و یهودی ها و عرب ها آن را گرفته و نفتا گفته اند. مسیو دورم فرانسوی که در زمان اکتشاف نفت در ایران رئیس مدرسه عالی علوم عالی پاریس بوده، مدعی شده است که اکدیها کلمه نفت را از فعل "نپتو" به معنی افروختن گرفته اند و بعدها این کلمه در زبان های آسوری و بابلی به کار رفته است. در اوستا نفت به معنی روغن معدنی آمده و در دوره هخامنشیان نفت برای روشنایی و مقاصد طبی استفاده می شده است
bbcpersian.

Sunday, May 11, 2008

Friday, March 21, 2008

دقیق ترین تقویم جهان، هدیه خیام به ایرانیان

روزی که گذشت هیچ از او یاد مکنفردا که نیامدست فریاد مکنبرنامده و گذشته بنیاد منهحالی خوش باش و عمر بر باد مکن چه کسی باور می کند این سخن درناپایداری زمانه، از لبان کسی تراویده که دقیق ترین سنجش زمانه در تاریخ بشر را بدست داده است؟ همانی که تقویم روی میزمان یادگار جاودانه اوست: ابوالفتح عمربن ابراهیم خیام نیشابوری. این منجم، ریاضیدان و شاعر بزرگ احتمالا در سال ۴۳۹ هجری قمری در نیشابور چشم به جهان گشود و در سال ۵۱۷ هجری قمری در ۷۸ سالگی درگذشت. وقتی که آمد، گاهشماری ایران با همه پیشینه درخشانی که داشت، پریشان بود و وقتی رفت، ایرانیان مفتخر به داشتن دقیق ترین تقویم جهان بودند؛ نه فقط در آن زمان که تا به امروز. در زمان سلطنت ملکشاه سلجوقی (۴۶۵ تا ۴۸۵ هجری قمری) و وزارت خواجه نظام الملک توسی، احتمالا به اشاره خواجه، تصمیم گرفتند که به نابسامانی درگاهشماری پایان دهند و از این رو حکیم عمر خیام نیشابوری مأمور شد با همراهی گروهی از منجمان برجسته، محاسبات جدیدی را ترتیب دهد تنظیم تقویم جدیدی با مبدأ هجرت پیامبر اسلام از مکه به مدینه و بر اساس سال خورشیدی، به سبب اختلالاتی بود که در سده پنجم هجری در گاهشماری ها وجود داشت. پیش از اسلام و به روزگار زمامداری ساسانیان ( ۲۲۶ تا ۶۵۲ میلادی ) هر سال مرکب از ۳۶۵ شبانه روز در ۱۲ ماه بود. از آن جا که سال مداری یا حقیقی ۳۶۵ روز و ۵ ساعت و ۴۸ دقیقه و ۴۹ ثانیه است و سال عرفی ساسانیان، سرراست ۳۶۵ روز بود، هر ۴ سال یک بار، سال عرفی از سال حقیقی یک روز عقب می افتاد و نوروز با اول فروردین برابری نداشت. همچنین هر ۱۲۰ سال یک بار، سال عرفی یک ماه از سال حقیقی عقب تر بود. منجمان ساسانی چاره کار را در این دیدند که با گذشت هر ۱۲۰ سال، یک سال را به صورت چرخشی ۱۳ ماهه حساب کنند. یعنی بعد از ۱۲۰ سال اول، دو ماه فروردین و بعد از ۱۲۰ سال دوم، دو ماه اردیبهشت داشته باشند و به همین ترتیب تا ماه اسفند پیش بروند. این رویه تا پایان دوره ساسانی رواج داشت، اما پس از اسلام به فراموشی سپرده شد و انطباق سال عرفی با سال حقیقی به هم خورد. در زمان سلطنت ملکشاه سلجوقی (۴۶۵ تا ۴۸۵ هجری قمری) و وزارت خواجه نظام الملک توسی، احتمالا به اشاره خواجه، تصمیم گرفتند که به نابسامانی درگاهشماری پایان دهند و از این رو حکیم عمر خیام نیشابوری مأمور شد با همراهی گروهی از منجمان برجسته، محاسبات جدیدی را ترتیب دهد. در آن زمان ، خیام که هنوز از مرز ۳۰ سالگی نگذشته بود، شهرت علمی درخور توجهی داشت و مورد احترام ملکشاه سلجوقی و خواجه نظام الملک بود. بدین سبب اصلاح تقویم به او واگذار شد. تنظیم گاهشماری جلالی و زیج پیوسته به آن که زیج ملک شاهی خوانده شد، به احتمال زیاد در شهر اصفهان - پایتخت سلجوقیان - و بنابر گفته ای دیگر در ری یا نیشابور آغاز شد. اعضای گروه تنظیم تقویم غیر از خیام عبارت بودند از ابومظفر اسفزاری، ابوعباس لوکری، محمد بن احمد معموری، میمون بن نجیب واسطی و ابن کوشک بیهقی مباهی. سالی که با تقویم جلالی محاسبه می شود، برخلاف سال میلادی که در هر ۱۰ هزار سال ، نزدیک به سه روز با سال حقیقی اختلاف پیدا می کند، همواره مطابق با سال حقیقی است و هیچ گاه از آن عقب نمی ماند. از همین رو ، سال های کبیسه در تقویم جلالی ثابت نیستند و بر مبنای رصد سالانه تعیین می شوند همچنین عبدالرحمان خازنی (خدمتکار خزانه‌دار مرو) که به شکل غیرحرفه ای و بنا بر علقه های شخصی به پژوهش درباره تقویم سرگرم بود، در شهر مرو محاسبات جداگانه را به انجام رساند و یافته های علمی خود از جمله شیوه سنجش نوروز را برای گروه خیام فرستاد. بخشی از محاسبات خازنی از سوی گروه پذیرفته و به رسمیت شناخته شد. اکنون از این نام ها که هریک ستارگانی در سپهر دانش بودند، چیز زیادی نمی دانیم و خیام را نیز بیشتر به اسباب و علل دیگر از جمله رباعیاتش می شناسیم . تقویم دقیقی هم که از زیر دست اینان بیرون آمد، به نام شاه زمانه، ملکشاه سلجوقی، تقویم جلالی خوانده شد؛ نه تقویم خیامی. تقویم جلالی ، موفق شد که سال عرفی را با سال طبیعی تطبیق دهد . نه فقط نوروز ، درست در اول بهار یا به اصطلاح منجمان در نقطه اعتدال بهاری قرار گرفت ، بلکه تمام فصل های عرفی با فصل های حقیقی منطبق شدند. این که امروزه در تقویم ایرانی یا همان جلالی ، بهار و تابستان ۹۳ روز است ، فصل پاییز ۹۰ روز دارد و زمستان ۸۹ روز حساب می شود ، برای این است که اول هر فصل عرفی دقیقا برابر با آغاز فصل حقیقی باشد. سالی که با تقویم جلالی محاسبه می شود، برخلاف سال میلادی که در هر ۱۰ هزار سال ، نزدیک به سه روز با سال حقیقی اختلاف پیدا می کند، همواره مطابق با سال حقیقی است و هیچ گاه از آن عقب نمی ماند. از همین رو ، سال های کبیسه در تقویم جلالی ثابت نیستند و بر مبنای رصد سالانه تعیین می شوند. به طور معمول هر چهار سال یک بار ، سال را کبیسه می گیرند، اما پس از گذشت ۲۸ یا ۲۹ سال، کبیسه گرفتن بعد از ۵ سال اجرا می شود؛ یعنی به جای آن که سال ۳۲ را کبیسه حساب کنند ، سال ۳۳ را کبیسه می گیرند به طور معمول هر چهار سال یک بار ، سال را کبیسه می گیرند، اما پس از گذشت ۲۸ یا ۲۹ سال، کبیسه گرفتن بعد از ۵ سال اجرا می شود؛ یعنی به جای آن که سال ۳۲ را کبیسه حساب کنند ، سال ۳۳ را کبیسه می گیرند. تاریخ تأسیس تقویم جلالی، روز جمعه نهم رمضان سال ۴۷۱ هجری قمری بود. در این تاریخ، خیام کمابیش جوانی ۳۲ ساله بود. لابد در این ۳۲ سال دانش بزرگی اندوخته بود که می توانست دقیق ترین تقویم جهان را تنظیم کند؛ تقویمی که هزار سال پس از او هنوز به کار می آید و ارزش و اعتبارش کاستی نگرفته است. این همه از دست کسی برمی آمد که دم را غنیمت می شمرد و مکرر در مکرر فانی بودن جهان را گوشزد می کرد. مردمان را به شاد زیستن فرامی خواند و از غم دنیا بر حذر می داشت. ثانیه ها و دقیقه ها و روزها و هفته ها و ماهها و سال ها را جملگی یک نفس عزیز می دانست؛ نفسی میان کفر تا به دین و ازعالم شک تا به یقین و می خواست که این یک نفس را نه در سرگردانی که در شادمانی به سرآورد. آن گاه که تقویممان بدست خیام ورق می خورد و نوروز خرامان از راه می رسد، او نیزپای سفره هفت سین در شادیمان شریک است و طنین صدایش از ورای قرون و اعصار به گوش جان می رسد: خیام اگر ز باده مستی خوش باشبا ساده رخی اگر نشستی خوش باشچون عاقبت کار جهان نیستی استانگار که نیستی چو هستی خوش باش bbcpersian

Friday, March 14, 2008

مرگ مریم فیروز، 'شاهزاده سرخ ایران'

مریم فیروز یکی از زنانی بود که پس از سقوط حکومت رضا شاه پهلوی و گشایش فصل تازه ‌ای در تاریخ ایران، به مبارزه سیاسی روی آورد. در سالهایی که فضای سیاسی جامعه، پویایی بی‌ سابقه‌ ای پیدا کرده بود، او به حزب توده ایران پیوست، آنچه مریم فیروز را از صدها و هزاران زنی که به جنبش انقلابی پیوسته بودند جدا می‌ کرد، پیشینه اشرافی خانواده او بود. او دختر کوچک و "سوگلی" عبدالحسین میرزا فرمانفرما، یکی از شاهزادگان بانفوذ آخر دوره قاجار بود که در اوائل دوران پهلوی نیز نفوذ و اعتبار خود را تا حد زیادی حفظ کرد، هرچند سرانجام به غضب رضاشاه گرفتار شد. نسبت اشرافی مریم فیروز و اقدام جسورانه او در پیوستن به "جنبش توده ‌ای" با جنجال و سروصدای زیادی همراه شد، تا جایی که نشریات خارجی از او به عنوان "شاهزاده سرخ" نام می‌ بردند. زنی سنت ‌شکن مریم فیروز به سال ۱۲۹۲ خورشیدی در تهران به دنیا آمد، در مدرسه ژاندارک و سپس دارالمعلمات تحصیل کرد و در سال ۱۳۰۸ دیپلم گرفت، تنها شانزده سال داشت که بنا به تصمیم پدرش با سرهنگ عباسقلی اسفندیاری، تحصیلکرده مدرسه نظامی سن سیر در فرانسه و فرزند حاج محتشم ‌السلطنه اسفندیاری، رئیس مجلس شورای ملی ازدواج کرد، بزودی دو دختر به نامهای افسانه و افسر به دنیا آورد. در سال ۱۳۱۸ اندکی پس از مرگ پدرش فرمانفرما، از همسر جدا شد و به خانه پدری برگشت، این اقدام شخصی را می ‌توان نخستین تجلی طبع سرکش و سنت ‌شکن او دانست. پس از اشغال ایران در جنگ جهانی دوم که فضایی نسبتاً آزاد برای فعالیتهای سیاسی باز شد، در مهرماه ۱۳۲۰ حزب توده ایران تأسیس شد و در اندک زمانی بیشتر جوانان روشنفکر و تحصیلکرده را به خود جلب کرد. مریم فیروز در سال ۱۳۲۲ به عضویت حزب توده در آمد و سال بعد (۱۳۲۳) همسر نورالدین کیانوری شد که آن زمان عضو هیئت اجرائیه حزب بود. خانم فیروز در بخش "سازمان زنان" حزب فعال شد، او در عین حال با بیشتر روشنفکران و نویسندگان سرشناس معاشرت دوستانه داشت و در خانه اعیانی خود محافل و مجالس ادبی برگزار می ‌کرد. مریم فیروز با بسیاری از روشنفکران و نویسندگان نامی دوران مانند صادق هدایت، بزرگ علوی، فریدون توللی، رهی معیری و هوشنگ ابتهاج روابط نزدیک دوستانه داشت و گوشه‌ هایی از این روابط را در کتاب خاطرات خود به نام "چهره‌های درخشان" نقل کرده است، گفته‌ اند که فریدون توللی شعر معروف و زیبای "مریم" را در ستایش او سروده است. مریم فیروز دختردایی دکتر محمد مصدق بود، گفته شده است که در پاره ‌ای موارد، از جمله در جریان کودتاهای ۲۵ مرداد و ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، خانم فیروز میان رهبری حزب توده و "اندرونی" دکتر مصدق نقش "رابط" را ایفا کرده است. مریم فیروز با خسرو روزبه، از پایه ‌گذاران و سران "سازمان افسران حزب توده ایران" نیز رابطه‌ ای صمیمانه داشت و از طریق او با بسیاری از افسران معروف توده ‌ای مانند سرهنگ سیامک و سرهنگ مبشری و سرگرد وکیلی دوست بود. پس از کودتای ۲۸ مرداد، بازگشت دیکتاتوری به ایران و اعلام انحلال حزب توده، مریم فیروز یکی از آخرین افراد از کادر رهبری حزب توده بود که میهن خود را (حوالی سال ۱۳۳۵) ترک کرد. گفته می ‌شود که مریم فیروز پس از فرار از ایران به طور غیابی به اعدام محکوم شد، او در سال‌های مهاجرت، به همراه همسرش نور‌الدین کیانوری دوره‌ ای طولانی در اتحاد شوروی و آلمان شرقی زندگی کرد. پس از پیروزی انقلاب سال ۱۳۵۷ و برپایی جمهوری اسلامی، مریم فیروز در کنار بسیاری از رهبران حزب توده در اوایل سال ۱۳۵۸ به ایران برگشت. در دوران فعالیت مجاز و علنی حزب در ایران، مریم فیروز به عنوان رئیس "تشکیلات دموکراتیک زنان ایران" و سردبیر مجله "جهان زنان" فعالیت می ‌کرد که به پیروی از سیاست رسمی حزب توده، از "خط امام" حمایت می ‌کرد. به دنبال انتقاد نسبتاً تند حزب توده از سیاست جمهوری اسلامی در ادامه جنگ با عراق، این حزب در آخر سال ۱۳۶۱ زیر سرکوب شدید قرار گرفت، بیشتر سران آن به زندان افتادند و بسیاری از آنها در سالهای بعد اعدام شدند. نورالدین کیانوری در نامه شکوائیه ‌ای که به تاریخ شانزدهم بهمن ۱۳۶۸ به آیت الله خامنه ‌ای رهبر جمهوری اسلامی نوشته است، چنین می‌گوید: "صبحدم روز هفدهم بهمن ماه ۱۳۶۱ ساعت سه و نیم یا چهار پس از نیمه شب گروهی از پاسداران با باز کردن در خانه به اتاق خواب ما در منزل دخترمان ریختند و دستور دادند که من فوراً لباس بپوشم، این آقایان تنها حکم بازداشت مرا در دست داشتند اما نه تنها مرا بلکه همسرم را هم بدون داشتن حکم، بازداشت کردند، به آن هم بسنده نکرده، دخترمان را هم که در کارهای سیاسی ما نه سر پیاز بود و نه ته پیاز، او را هم بدون حکم، بازداشت کردند، تصور نفرمایید که به این هم بسنده کردند، نه! فرزند یازده ساله افسانه دخترمان و نوه ما را هم بازداشت کردند و همه ما را به بازداشتگاه ۳۰۰۰ یعنی کمیته مشترک دوران شاه که من در آنجا، مدتها پیش از کودتای ۲۸ مرداد، بازداشت و محاکمه و زندانی شده بودم، بردند". دکتر کیانوری پس از شرح شکنجه‌ هایی که در زندانهای جمهوری اسلامی رواج داشته، درباره همسر خود خانم فیروز چنین می‌نویسد: "همسرم مریم را آن قدر شلاق زدند که هنوز پس از هفت سال، شب هنگام خوابیدن کف پاهایش درد می‌ کند، البته این تنها شکنجه "قانونی" بود که به انواع توهین و با رکیکترین ناسزاگوییها تکمیل می ‌شد (فاحشه، رئیس فاحشه ‌ها و ... ) آن قدر سیلی و توسری به او زده ‌اند که گوش چپ او شنوایی اش را از دست داده است، یادآور می ‌شوم که او در آن زمان پیرزنی هفتاد ساله بود". کیانوری و همسرش مریم فیروز هرگز با حکم رسمی و به طور کامل آزاد نشدند، بلکه از حوالی سال ۱۳۶۹ به خانه‌ ای در تهران منتقل شدند و زیر نظر قرار گرفتند. مریم فیروز بویژه پس از مرگ شوهرش نورالدین کیانوری، با بیماری و ناتوانی شدید روبرو بود، او در سالهای اخیر حافظه خود را از دست داده بود. از مریم فیروز غیر از کتاب "چهره‌های درخشان" و کتاب خاطراتش، مقالات فراوان ترجمه و تألیف باقی مانده که تقریباً تمام آنها به شرایط "ناگوار" زنان در ایران و بویژه مبارزات زنان زحمتکش ایرانی اختصاص دارد. bbcpersian

Monday, January 28, 2008

دریای خزر، مازندران یا کاسپین

در متون ایرانی دریای شمال ایران به نامهای گوناگون خوانده شده است مرکز پژوهشهای مجلس ایران در پاسخ به درخواست یکی از نمایندگان، نام دریای خزر را نامناسب خوانده و از مقامات دولت خواسته است تا نام دیگری برای این دریاچه انتخاب کنند. این مرکز بنابر درخواست رمضانعلی صادق زاده نماینده رشت در مجلس در باره چند گانگی نام دریای خزر توضیح داده که دریای شمال ایران را در داخل ایران به نام "دریای خزر" و در سطح بین المللی به نام Caspian sea می شناسند و اعراب نیز آن را "بحر القزوین" می نامند. مرکز پژوهشهای مجلس علت درخواست برای تغییر نام را اینگونه توضیح داده که تصور عمومی این است که خزر واژه ای فارسی و ترجمه Caspian است در حالی که این تصور اشتباه است. این مرکز از تنوع نام های دریای شمال ایران ابراز نارضایتی کرده و پرسیده که کدام نام برازنده این دریا و آئینه تمام نمای هویت تاریخی آن است به گونه ای که هم از آشفتگی نامگذاری برهد و هم نشانه هویت تاریخی اش باشد. در سالهای اخیر همواره انتقاداتی در باره استفاده از نام خزر برای دریای شمال ایران مطرح بوده و این انتقادات حتی به مجلس ایران نیز کشیده شده است. مدتی پیش، محمد رضا میرتاج الدینی نماینده تبریز از منوچهر متکی، وزیر خارجه، سوال کرده بود که "چرا نام ایرانی دریای مازندران به نام مجعول و غیر ایرانی خزر تغییر یافته است؟" خزر با وسعتی در حدود ۴۲۰ هزار کیلومتر مربع بزرگترین دریاچه جهان است و همین وسعت زیاد باعث شده که آن را دریا بنامند. این دریا بین کشورهای ایران در جنوب، جمهوری آذربایجان و روسیه در غرب و شمال، ترکمنستان و قزاقستان در شرق قرار دارد. در منابع تاریخی برای این دریا نامهای مختلفی ذکر شده که قدیمی ترین آنها "دریای هیرکانی" (دریای گرگان) و دریای کاسپین است. در دوران ورود اسلام به ایران نیز نام هایی نظیردریای طبرستان، مازندران، گرگان، آبسکون، گیلان، دیلم و قزوین(کاسپین) بر این دریا اطلاق شده است که عمدتا معرف بخشی از مناطق ساحلی این دریا بوده است. تغییر نام رسمی سالیان متمادی این دریا با نام "مازندران" خوانده می شد اما مدتی نیز به نام دریای خزر معروف بود تا آنکه در سال ۱۳۷۵ دولت ایران با هدف حفظ هویت ایرانی، رسما نام آن را به دریای مازندران تغییر داد. آسیبهای زیست محیطی در خزر باعث بروز نگرانی شده استاما شش سال بعد یعنی در اواخر سال ۱۳۸۱ دولت ایران مجددا برای آنچه جلوگیری از کاربرد نامهای متعدد برای دریای شمال ایران خوانده می شد دوباره نام خزر را برای آن برگزید. در بخشنامه ای که به امضای محمد رضا عارف، معاون اول رئیس جمهور وقت یعنی محمد خاتمی، رسیده تاکید شده است که در منابع تاریخی بیش از ۳۵ نام مختلف برای خزر بکار برده شده است اما در ۲۵۰ سال اخیر همواره از نام خزر استفاده شده است. در این بخشنامه که از سوی "کمیته تخصصی نامگذاری و یکسان سازی نام های جغرافیایی ایران" تهیه شده بود به معاهدات ایران و شوروی سابق و قراردادهای بین المللی بین دو کشور استناد شده که در آنها از دو نام خزر و Caspian استفاده شده است. خزر نام قوم صحراگردی است که بنابر برخی منابع تاریخی در فاصله سده چهارم میلادی تا سده دهم میلادی در کرانه آب های شمالی این دریا در حوالی رود ولگا ساکن بودند. در برخی منابع تاریخی آمده است که خزرها قومی وحشی و غارتگر بودند که گاه و بیگاه به اقوام همسایه حمله می کردند و همسایه ها از دست آنها آسایش نداشتند و پیوسته در وحشت به سر می بردند هر چند منابع دیگر از ایجاد یک حکومت متمرکز مقتدر در بخشی از تاریخ این قوم خبر داده اند. دولت ایران هدف از تغییر نام دریای شمال ایران را "جلوگیری از هر گونه سوء تفاهم احتمالی و جلوگیری از تشتت آرا در زمینه نام پهنه آبی شمال کشور" دانسته و از تمامی سازمانها و نهادها خواسته است تا از نام خزر در داخل و ازCaspian در متون خارجی قراردادها و معاهدات بین المللی استفاده کنند. کاسپیان به جای خزر به عقیده مرکز پژوهشهای مجلس ایران، این اقدام دولت "ظاهرا برای پرهیز از تکرار تجربه ناخوشایندی بوده است که ایران طی سال های اخیر در باره نام خلیج فارس مشاهده کرده است." بر همین اساس پیشنهاد شده برای دریای شمال ایران از نام "کاسپیان" استفاده شود که از سوی دولت برای استفاده های بین المللی توصیه شده، چون "کاسپیان" واژه ای ایرانی است و بر آمده از نام قوم کاسپ که قبل از آریایی ها در ایران می زیستند. کشورهای حاشیه خزر هنوز در مورد رژیم حقوقی آن به توافق نرسیده اندمرکز پژوهشی وابسته به مجلس ایران همچنین از وزارت آموزش و پرورش خواسته که تمام متون درسی و محتوی کتاب ها و نقشه را تغییر دهد و در کتاب های تاریخی نیز فصلی تحت عنوان "اقوام ایرانی پیش از آریایی ها" بگنجاند. برای تقویت رواج این نام نیز توصیه شده است که یکی از اماکن اصلی ومهم شهر تهران به همین نام نامگذاری شود و وزارتخانه های آموزش و پرورش و فرهنگ و ارشاد اسلامی، صدا و سیما و مطبوعات نیز برای گسترش و تعمیق این نام فعالیت کنند. یکی از نگرانی هایی که در سال های اخیر رواج پیدا کرده این است که گاه کشورهای همسایه ایران برخی شعرای فارسی زبان نظیر مولانا و رودکی را به عنوان شاعر ملی خود معرفی کرده اند و مرکز پژوهشهای مجلس ایران هم در این مورد اظهار داشته که "باید توجه داشت یکی از روندهای خطرناک كنونی بر ضد حوزه تمدنی ايران، سرقت اديبان و مشاهير بزرگ ايران زمين است كه بايد مورد توجه قرار گيرد." سرقت ادیبان و مشاهیر ایران یکی از روندهای خطرناک بر ضد حوزه تمدنی ایران است. به عقیده این مرکز، ایران باید اقدامات اجرایی و فرهنگی لازم را برای حفظ میراث تمدنی خود نظیر نام های سرزمینی، اختراعات ایرانی و اندیشمندان ایران اتخاذ کند. پیشنهاد تغییر نام دریای خزر در حالی عنوان می شود که کشورهای ساحلی این دریاچه هنوز در مورد رژیم حقوقی مناسب برای استفاده از آن به توافق نرسیده اند و نحوه بهره برداری از منابع این پهنه آبی نگرانی هایی را در مورد حفظ محیط زیست خاص آن در پی داشته است. bbcpersian

Monday, January 14, 2008

Saturday, January 12, 2008

شهپر خواننده مردمی ایرانی درگذشت

شهپر خواننده قدیمی و مردمی رادیو و بازیگر پرطرفدار تئاترهای لاله ‌زار و سینمای ایران در دهه چهل خورشیدی، چهارشنبه دوم ژانویه (دوازدهم دی) در هفتادسالگی در شهر مالموی سوئد درگذشت. او که نزدیک به دو دهه بود که در خارج از ایران می‌ زیست، همراه با مهوش (هنرمند بروجردی) و آفت، در سالهای دهه چهل خورشیدی یکی از سه خواننده عامه پسند پرطرفدار ایران به ‌شمار می ‌آمد. از این هنرمند حدود سیصد ترانه به یادگار مانده که از جمله معروفترینشان که حتی پس از گذشت بیش از چهل سال، هنوز بین مردم زمزمه می‌شود و برخی از آنها وامدار ترانه ‌های فولکلور ایرانند، می ‌توان به ترانه ‌های من شهپرم،دروازه ‌بان بی‌عرضه،عمو سبزی فروش و لج کردی لج اشاره کرد. دو خواننده دیگر، یعنی مهوش و آفت نیز درگذشته ‌اند. مهوش که از خوانندگان لاله ‌زاری به ‌شمار می ‌رفت و طرفداران بسیار داشت در سال ۱۳۳۹ در تصادف رانندگی درگذشت و مراسم تشییع جنازه اش یکی از بزرگترین تشییع جنازه ‌های هنرمندان و نویسندگان ایران تا به امروز به‌ شمار می ‌آید. مراسم تشییع جنازه مهوش یکی از بزرگترین تشییع جنازه ‌های هنرمندان و نویسندگان ایران تا به امروز به‌ شمار می ‌آید مهوش در حدود ده فیلم ایرانی ایفای نقش کرد و ترانه کی می ‌گه؟ یکی از معروفترین ترانه ‌هایش به شمار می ‌رود، او بخش عمده درآمد خود را وقف هزینه‌ های زندگی دهها کودک یتیم کرده بود که پس از درگذشت وی به این مصرف رسید. آفت (ملوک آنغوز) نیز یکی از خواننده ‌های موسیقی عامه ‌پسند ایرانی در دوره پهلوی بود و از رقبای مهوش به شمار می ‌رفت. از جمله ترانه هاى معروف او که هنوز قدیمیها آنها را زمزمه مى‌ کنند می‌ توان به ترانه ‌های دم گاراژ بودم،مامان، کوه نور،عشق پوشالى و غریبه اشاره کرد. آفت در اواخر دهه چهل خورشیدی خوانندگی را کنار گذاشت و چندی پیش در سن ۷۳ سالگی درگذشت. شهپر در طول سالهای فعالیت خود در کنار بازیگران معروف سینمای ایران از جمله بهروز وثوقی، پوری بنائی، گوگوش، آذر شیوا، بهمن مفید، پرویز صیاد، تقی ظهوری، میری، عارف، فروزان، فریبا خاتمی، ایرج قادری، منوچهر وثوق و مستانه جزایری ایفای نقش کرد. آفت چندی پیش در سن ۷۳ سالگی درگذشت ترانه و رقص در فیلمهای ایرانی قبل از انقلاب نقش پر رنگی داشت و به همین دلیل در بسیاری از فیلمها کارگردانان از صدای خوانندگان معروف یا خود آنها استفاده می کردند. از جمله این خوانندگان که از صدا و حضورشان در برخی از فیلمهای سالهای قبل از انقلاب ۱۳۵۷ استفاده شد، می‌ توان به نامهای دلکش، بهرام سیر، قاسم جبلی، فتانه، مهوش، شهپر، پریوش، فرح پناهی، پوران، ویگن، گوگوش، روانبخش، منوچهر، عارف، گلپایگانی، آغاسی، فریدون فرخزاد، سوسن، جمال وفائی و مهستی اشاره کرد. برخی دیگر از خوانندگان فقط با صدایشان در سینمای ایران حضور داشتند که از آن جمله ‌اند: الهه، عهدیه، ایرج، ایرج مهدیان، فیروزه، بهشته، گیتی، فرهاد، ضیا و رامش. bbcpersian

Wednesday, January 09, 2008

سی دی ۲۵ ساله شد

درست ۲۵ سال پیش نخستین سی دی یا لوح فشرده (Compact Disc) در یکی از کارخانه های شرکت فیلیپس در آلمان تولید شد که به انقلابی فراگیر در دنیای موسیقی انجامید. از آن زمان، بیش از ۲۰۰ میلیارد سی دی در جهان فروخته شده است و به رغم رواج دانلود کردن موسیقی از اینترنت، سی دی همچنان حرف اول را در بازار موسیقی می زند. توسعه فن آوری سی دی به صورت مشترک توسط شرکت های فیلیپس و سونی صورت گرفت و به یکی از اصلی ترین ابزارهای ذخیره اطلاعات رایانه ای بدل شد. نخستین سی دی موسیقی، آلبوم The Visitors گروه آبا بود. هدف اصلی تولیدکنندگان سی دی، معرفی امکان تازه ذخیره اطلاعات در جهان بود و همکاری صمیمانه دو شرکت، توافق بر سر یک استاندارد تازه را امکانپذیر ساخت. تولیدکنندگان سی دی آنزمان هرگز تصور نمی کردند صنایع رایانه ای و سرگرمی نیز برای ذخیره سازی اطلاعت به سی دی روی آورند. دو شرکت، کار روی لوح فشرده (سی دی) را در سال ۱۹۷۹ آغاز کردند و هدفشان تولید لوحی بود که بتواند یک ساعت صدا را در خود نگه دارد. اما این میزان بعدا به ۷۴ دقیقه افزایش یافت تا بتوان اجرای کامل سمفونی نهم بتهون را در آن جای داد. آلبوم Brothers in Arms متعلق به گروه دایر استریتس به رواج سی دی کمک کرد کیفیت بالا نخستین سی دی ها که نوامبر سال ۱۹۸۲ وارد بازار شد برای بازار موسیقی کلاسیک در نظر گرفته شده بود. تصور می شد عاشقان موسیقی کلاسیک از طرفداران موسیقی پاپ و راک متمول ترند و شرکت فیلیپس بر این باور بود که احتمال اینکه آنها سی دی های گران و پخش کننده های گرانقیمت تر را بخرند بیشتر است. نخستین دستگاه های پخش سی دی (بدون احتساب تورم و با نرخ امروزی برابری ارز) حدود دو هزار دلار قیمت داشتند. با ضبط نخستین سی دی های موسیقی، شرکت های تولیدکننده متوجه کیفیت بالای این قالب شدند: صداهای زیر و بمی که در نوارهای کاست شنیده نمی شد و فقط در صفحه های گرامافون قابل شنیدن بود، در سی دی به وضوح وجود داشت. در نتیجه بازار سی دی به سرعت گسترش یافت. اما طی ده سال گذشته، با افزایش سریع فروش اینترنتی موسیقی، فروش سی دی در جهان کاهش یافته است. با این حال به رغم رواج استفاده از دستگاه های پخش دیجیتال موسیقی نظیر آی پاد، سی دی همچنان بعنوان یک راه مطمئن برای حفظ و نگهداری طولانی مدت موسیقی و داده های رایانه ای مورد استفاده است.

'عصر احساسات دیجیتالی آغاز شده است'

بیل گیتس، بنیانگذار شرکت نرم افزارسازی مایکروسافت به بی بی سی گفته است که در پنج سال آینده نحوه تعامل مردم با رایانه ها به شکل جدی تغییر خواهد کرد. او پیش بینی کرد که صفحه کلید و موس به تدریج جای خود را به فن آوری هایی طبیعی تر و متناسب تر با حواس بشر خواهند داد. وی مشخصا به جایگاه مهم حواس لامسه، دیدن و سخن گفتن در این زمینه اشاره کرده است. بیل گیتس نظراتش را ضمن پاسخ دادن به سوالات کاربران سایت خبری بی بی سی اعلام کرد. او گفت: "کل این ایده، که من آن را محیط کاربری طبیعی می نامم، واقعا تجربه (استفاده از رایانه) را از نو می سازد." آقای گیتس همچنین به سایت خبری بی بی سی گفت: "ما در حال افزودن توانایی لمس و امکان دستکاری مستقیم در رایانه ها هستیم. روی تشخیص تصویر کار می کنیم تا رایانه، آنچه شما انجام می دهید را ببیند و در حال افزودن امکان کار کردن با قلم و تشخیص دستورات صوتی هستیم." در خلال این مصاحبه، بیل گیتس رایانه تازه مایکروسافت موسوم به سورفیس (Surface) را به نمایش گذاشت که دستگاهی شبیه میز است و محیطی لمس پذیر دارد. این رایانه می تواند فرامین مختلف و همزمان را که از طریق تماس انگشتان دست چند نفر دریافت می کند، در آن واحد اجرا کند. بنیانگذار مایکروسافت گفت: "بگذارید شجاعت به خرج دهم، درپنج سال آینده دهها میلیون نفر در حالی که مقابل چنین محیط های لمس پذیری نشسته اند عکس هایشان را به هم نشان می دهند، آلبوم های موسیقی شان را مرور می کنند و به زندگیشان نظم می دهند." آقای گیتس روز دوشنبه نیز ایده اش در زمینه استفاده از محیط های طبیعی را در سخنرانی افتتاحیه نمایشگاه لوازم الکترونیک لاس وگاس (سی ای اس) بسط داد. او با اشاره به موفقیت "آی فون" ساخت اپل و دستگاه بازی "وی" متعلق به نینتندو، گفت که مصرف کنندگان بشدت از چنین محیط هایی استقبال کرده اند. نسخه های ویستا به رغم رواج گسترده سیستم عامل ویندوز در جهان، آقای گیتس در پاسخ به سوالات کاربران سایت بی بی سی، اذعان کرد که این سیستم همیشه درست کار نمی کند. او اعتراف کرد: "مردم بر این عقیده اند که ما در زمینه مرورگر اینترنت عقب هستیم." بیل گیتس افزود که در حوزه جستجوگرهای اینترنتی نیز مردم فکر می کنند مایکروسافت انتظارات را برآورده نکرده است. او گفت: "گوگل خوب عمل کرده، ما امیدواریم مردم را با توانایی مان در انجام کاری مشابه و حتی بهتر در این زمینه شگفت زده کنیم - مردم باید صبر کنند و ببینند." بیل گیتس همچنین در مورد سیستم عامل تازه اش، "ویستا" نیز به سوالات پاسخ داد. ویستا سال گذشته وارد بازار شد و از آن زمان انتقادات زیادی را برانگیخته است. وی گفت: "من خیلی به ویستا افتخار می کنم." مثل همه محصولاتی که عرضه می کنیم، می شنویم که می شد چیزی را اینجا و آنجا به شکلی متفاوت انجام داد." او گفت که شرکتش در مورد این نرم افزار "بازخوردهای زیادی" دریافت کرده است. آقای گیتس افزود: "قطعا به روز رسانی ها و بهبودها همیشه انجام خواهند شد و البته که نسخه های جدید تر در راه خواهند بود." مایکروسافت خبر داده که تاکنون امتیاز صد میلیون نسخه از این سیستم عامل را فروخته است. آقای گیتس در خلال این سوال و جواب ها همچنین از عادات خود در استفاده از رایانه ها نیز سخن گفت. وی گفت: "در خانه من تعداد زیادی رایانه شخصی وجود دارد - بیش از 10 تا." او مشخصا گفت که از یک رایانه دستی ویژه (tablet) استفاده می کند که با قلم دیجیتال کار می کند. در عین حال وی اذعان کرد که از محصولات رقبایش استفاده نمی کند. وی گفت: "هیچ یک از محصولات ساخت مک (Mac) را در خانه ندارم." bbcpersian

Tuesday, January 08, 2008

Monday, January 07, 2008

جواد یساری: آلبوم آخرم نگیره، خداحافظی می کنم

در حالی که سال های اخير، رونق اقتصادی دبی، اين شهر را به فرصتی برای موسيقی ممنوع شده ايرانی بدل کرده، در کنار ستاره های محبوب موسيقی پاپ ايران، مردی فرصت ظهور دوباره يافته که در تمام سال های ممنوعيت خوانندگی اش، در تهران، يک مغازه «سمساری» را اداره می کرد: جواد يساری. اين روزها، آنها که می خواهند با ترانه «سپيده دم» ساعتی خوش باشند می توانند در يک کلوپ شبانه در دبی، رو به روی صحنه «جواد يساری» بنشينند؛ او که حالا ديگر به يکی از نمادهای فرهنگ «کوچه – بازاری» ايران بدل شده و خود به اين موضوع می بالد. آقای يساری اگر چه به گفته خودش، به دليل انقلاب سال ۵۷، فرصت معروف شدن را از دست داده، اما بی شک يکی از معروف ترين خواننده هايی است که آنها را با واژه هايی چون «لاله زاری» يا «کوچه بازاری» توصيف می کنند. او در مصاحبه با راديو فردا نيز، شبيه ترانه هايش است: رک و پوست کنده، متواضع و «کوچيک همه!» جواد يساری: اگه اجازه بديد اول از همه سلام عرض می کنم خدمت همه هموطنان عزيز. اميدوارم هر جای دنيا که هستند هميشه خرم و شاداب باشند. ما هم خيلی کوچکشون هستيم. من سال ۱۳۲۳ در ميدان شاپور، بخش چهار تهران به دنيا اومدم که تقريبا وسط تهرانه. بچه آخر خانواده بودم و همه کتک ها رو من خوردم و دو تا خواهر دارم با چهار تا برادر. ما هفت تا بوديم يعنی از نيم جين يکی بيشتر. راديو فردا: تحصيلات را تا کجا ادامه داديد؟ ببينيد من سواد خيلی کمی دارم و به خاطر همين هم شعر تمام آهنگ هام رو حفظ می کردم، چون که مث باقی خواننده ها و توی استوديو نمی تونستم از روی نت بخونم، ولی بالاخره اونقدری معلومات دارم که بتونم خودم رو جمع و جور کنم. قبل از خوانندگی شغل شما چی بود؟ من اول تو بازار بودم و تمرين کشتی می کردم. بعدا از بازار اومدم بيرون و مغازه سمساری وا کردم و ورزش رو هم ادامه می دادم تا اينکه مشکل پا پيدا کردم و مصدوم شدم و گذاشتم کشتی رو کنار. اما کاسبی می کردم تا اينکه متاسفانه متاسفانه ورشکست شدم. یساری: پيله کردند و گفتند که عيب نداره بيا بخون. خلاصه بخون بخون، خنده خنده خنده، اينم که جلوت نشستم. ولی يک ته صدائی داشتم و دوستان خيلی محبت کردند، پيله کردند و گفتند که عيب نداره بيا بخون. خلاصه بخون بخون، خنده خنده خنده، اينم که جلوت نشستم. دقيقا از چه سالی شروع به خوندن کرديد؟ من از پونزده شانزده سالگی می خوندم، اما به طور حرفه ای ۱۳۵۲، با آهنگی از آقای علی نودوست بود که تبديل به صفحه شد. بعد از اون آقای بدر يک آلبوم به من داد. ولی من اصل کارم غزل خونی بود تا اينکه دوستان تشريف آوردند و محبت کردند و آقای مهنازيان اومدند و شروع کرديم به کار خوانندگی. کجا می خونديد در اون زمان؟ والله توی کافه های کوچيک. کافه هائی با کلاس خيلی پائين. البته برای من اونجا مث کافه ميامی بود اما در اصل سه ره شاه قديم، خيابون جمهوری الان، توی کافه هايی مثل لوکودوس و تئاتر پارس می خوندم. می تونيد بيشتر از از اون فضاها و آدم ها برای ما بگيد؟ من خاطرات خوبی از دوستی که روحش شاد باشه، خدا بيامرز نعمت الله آقاسی دارم. من اول رفتم تئاتر دهقان، ديدم موفقيت نيست. با آقاسی دوست بوديم، هم ورزشی بوديم، ايشون بدنساز بود ورزشکار خيلی خوبی بود. خدا بيامرزتش، نور به قبرش بباره ايشاالله. رفتم پيشش گفتم ميشه بيام تئاتر شما؟ گفت اول برو تئاتر دهقان خودت رو درست کن، بساز، بعد من ميارمت اينجا و همين هم شد و آقا نعمت من رو برد تئاتر پارس و با هم دوست بوديم تا آخرش که ايشون ... خدا بيامرزتش. هيچ وقت به اين موضوع فکر کرديد که چرا موسيقی شما رو «کوچه بازاری» توصيف می کنند؟ خدمتتتون بگم که من وقتی اومدم توی لاله زار صد و هفتاد هشتاد تا خواننده توی اون خيابونی که سه هزار متر هم نبود می خوندن. من آخرين خواننده ای بودم که اومدم. فقط توی تئاتر ما علی نظری، جاش خيلی خالی، حسن شجاعی، خدا شفاش بده، استاد آقاسی خدا بيامرز، مجيد فرهنگ و ده پونزده تا ديگه می خوندن. من موقعی که اومدم تئاتر پارس به آقا نعمت گفتم که تئاتر شما يک کلاس ديگه ای داره، من يک مقداری می ترسم اينجا بخونم. خدا بيامرز گفت پنج تا صلوات بفرست و برو. و همون شد که من تا زمانی که انقلاب شد اونجا موندم و خوندم. «من شخصا افتخار ميکنم که خواننده لاله زارم» من شخصا افتخار ميکنم که خواننده لاله زارم، خيلی ها مثل بعضی از خواننده های معروف امروز که نميخوام اسمشون رو بيارم از لاله زار به همه جا رسيند. ولی نمی دونم چرا دلشون نمی خواد اين موضوع رو بگن. بايد افتخارکنند که خواننده کوچه و بازارند. چند تا آلبوم در مجموع داريد؟ پنج تا، الان ميگن سی دی ولی ما می گفتيم کاست، پنج تا کاست خوندم و آخريش سپيده دم بود که سال ۵۶ خوندم. من سالی يک کاست می خوندم ولی تا اومديم معروف بشيم انقلاب شد و ديگه نخونديم. درآمد اصلی شما در آن زمان از چی بود؟ از خوندن توی تئاتر يا فروش کاست؟ اون موقع ها به کسی پول بابت ضبط کاست نمی دادند يا اينکه پول خيلی کمی می دادند. مثلا من بابت خواندن آهنگ سپيده دم در استديو سيصد تا تک تومانی پول گرفتم. يعنی هر آهنگی که می خوندم فقط سيصد تومن بهم می دادند. فقط موقعی که سپيده دم گرفتش و اون همه فروش داشت، يک ماشين واسم کادو دادند. من هم چون وضع مالی خوبی نداشتم مجبور بودم هر جا برم و بخونم، اين کافه، اون کافه. اون موقع به ما ميگفتند خواننده های کوچه بازاری ولی حالا که همه دارند از آهنگ های ما تقليد می کنند ما شده ايم خواننده های مردمی که اون هم به خاطر کلاس کار خودشونه که اين اسمو رو ما گذاشتند نه به خاطر ما. خدا بيامرزتش خانم مهستی آهنگ سپيده دم ما رو خوند و حداقل نکرد يک زنگ به ما بزنه بگه اجازه ميدی يا نه. البته من ازش ممنونم، چون باعث شد کار من جاودانه بشه. ما رو نگه داشت با اين آهنگ. يعنی دست به کار نزد فقط تنظيم بهتری کرد که حيلی قشنگ شد. وقتی هم که ديدمش ازش تشکر کردم و دستش رو هم بوسيدم . فکر می کنيد علت محبوبيت موسيقی شما بين بعضی ها، چيه؟ محبوبيتی که باعث می شه خواننده ای مثل مهستی کار شما رو بازخونی کنه ... ببينيد کار موسيقی، کار کتاب نويسی و چيزهائی که مربوط به هنر ميشه، بايد عين کفش مشکی باشه، عين کت شلوار مشکی باشه. هم تو عروسی بپوشی هم تو عزا. «باور کنيد به قدری مردم استقبال کردن که من رفتم ۴۰ ميليون تومن پول خرج کردم تا يک آلبوم جديد بدم بيرون.» کارهايی که ما داديم بيرون فقط سعی کرديم که درد دل مردم رو بگيم. الان درد دل مردم بيشتر شده و به همين خاطر من کارهام رو دوباره که تکرار می کنم باز هم می بينيد که مردم خوششون مياد. ولی من توی اجراهای جديدم مثلا ارگ استفاده می کنم که مردم بيشتر بپسندند. ولی باور کنيد به قدری مردم استقبال کردن که من رفتم ۴۰ ميليون تومن پول خرج کردم تا يک آلبوم جديد بدم بيرون. البته الان نمی خوام راجع به اين آلبوم هيچ حرفی بزنم ولی وقتی که اومد بيرون خودتون می بينيد که چقدر کار قشنگيه و اونهايی که کار کوچه بازار رو قبول ندارند هم با شنيدن اين آهنگ ها نظرشون عوض می شه. البته ادعا ندارم و پشتيبانيم هميشه به خدا بوده. ببينيد ما الان بايد بازنشسته باشيم نه اينکه بريم روی سن هر شب بخونيم توی اين شهر غريب. توصيفاتی مثل موسيقی کوچه بازاری، بار منفی دارن، شما از اين موضوع ناراحت نمی شين؟ اون وقت ها راديو و تلوزيون از من دعوت نمی کرد و مثلا به خود من می گفتند که اين آدم لاته و همه مشتری هاش هم لاتند. در صورتی که همه، ميدونی ها و آدم های باشخصيت با زن و بچه شون می اومدند تئاتر ما. من وقتی آهنگ «بچه ها» رو خوندم خيلی ها از طلاق منصرف شدند. خدا شاهده بعضی از بچه ها می اومدن تئاتر پارس و از من تشکر می کرن که با اين آهنگ از جدا شدن پدرمادراشون جلوگيری کرده بودم. اين يعنی موسيقی کوچه بازار. حالا هر کی هر اسمی که می خواد روش بذاره. داستان آهنگ «بچه ها» چی بوده؟ نزديکی های کرج يه يتيم خونه بود که ما بعضی وقتها می رفتيم سر می زديم. بعضی از بچه ها خيلی خوشگل بودند که متاسفانه بابا ننشون ولشون کرده بودند به اميد خدا. من در اونجا احساس کردم که اين سوژه خيلی جالبه و می تونه درد دل اين بچه ها رو بگه. و همين شد که اين آهنگ رو که با يک دکلمه شروع می شه خوندم و خيلی خيلی ازش استقبال شد. در باره آهنگ مادر هم داستان تقريبا همين جوری بود و وقتی که رفته بودم خانه سالمندان اين ايده به ذهنم رسيد که يک آهنگ برای مادرها بخونم. همه کارهای من داستان داره و بی دليل هيچ آهنگی رو نخوندم. حالا ممکنه که شاد باشه ولی مهم اينه که شعرش چی باشه. من هميشه سعی می کردم که شعرهای تاثير گذار انتخاب کنم. شما از آخرين چهره های موسيقی کوچه بازاری ايران هستيد و بعضی از هم دوره ای های شما مثل سوسن و آقاسی فوت کردند. آيا هنوز مردم با اين نوع از موسيقی ارتباط برقرار کردند؟ بله. خوشبختانه مردم و به خصوص جوونها خيلی به من محبت دارند. شما يک شب بيائيد به برنامه من و ببينيد مردم برای من چی کار می کنند. ببينيد من از نظر مالی مشکل آنچنانی ندارم و درآمدم نسيتا خوبه. البته اينکه می گم خوبه يعنی فقط يک خونه توی تهران دارم. آقای ابراهيم تاتليس در ترکيه برج دارد و ما خانه داريم. اما عشق هائی که در ايران است توی کشورهای ديگه نيست. ما با سختی و جون کندن خواننده شديم و الان موقع بهره برداری عشقی ماست. ««خوشبختانه مردم و به خصوص جوونها خيلی به من محبت دارند. شما يک شب بيائيد به برنامه من و ببينيد مردم برای من چی کار می کنند.» ما بايد الگو بشيم برای جوونها. من الان با ۶۳ سال سن يک دونه دندون خراب ندارم و همه عمرم رو ورزش کردم و تا حالا لب به سيگار نزدم. حالا الگو نشديم عيبی نداره، چون قسمتمون نبوده ولی من از مردم راضی ام، بيش از حد هم راضی ام، يعنی اصلا فکر نمی کردم يک روزی مردم اين همه به بچه های کوچه بازار احترام بگذارند. همون کوچه بازار قبوله، ما همين رو هم قبول داريم. اون هايی که از سبک ما ايراد می گيرند بيايند و ببينند که چه آدم های با کلاس و کار درستی، شب ها برای ديدن برنامه من ميايند به کاباره. حتی خيلی ها از ايران ويزا و بليط می گيرند و ميان برای شنيدن آهنگ های من، که اين موضوع من رو خيلی ناراحت می کنه چون که مملکت ما هر ثانيه اش يک قشنگی داره و حيفه که اين برنامه ها توی کشور خودمون برگزار نمی شه. چفدر به موفقيت آلبوم تازه خودتون اميد داريد؟ قسم خوردم اگه اين آلبوم آخرم نگيره، برای هميشه از اين کار خداحافظی کنم و همه چيز رو ببوسم وبگذارم کنار. ببينيد تلويزيون های لس آنجلسی درباره ما خيلی تبليغات بدی می کنند و من واقعا از اين بابت ناراحتم. ما می گيم بابا خمس اين کار شما اينه که از ما آهنگ پخش کنيد و هوای قديمی ها رو داشته باشيد. همه چيز که پول نيست. حالا ما چون پول تبليغات نداريم بايد اينجوری پاسوز بشيم؟ هر کی به فکر خودشه
radiofarda.com

Sunday, January 06, 2008

Tuesday, January 01, 2008

Saturday, December 29, 2007

گنجينه مسروقه

Wednesday, December 12, 2007

کراک در ایران: ماده مخدری با عوارض بسیار

کراک به مراتب خطرناکتر از هروئین است اما به نظر می رسد که نوجوانها و جوانهای ایران از عوارض آن بی اطلاعند در سالهای اخیر، نام ماده جدیدی در بازار مواد مخدر ایران شنیده شد. خیلی از معتادها وقتی که برای گرفتن تریاک یا هروئین یا مواد مشابه به فروشنده های مواد مخدر مراجعه می کردند ماده جدیدی به آنها معرفی می شد که هم سریعتر عمل می کرد، هم راحتتر استفاده می شد هم پنهان کردنش آسان تر بود و مهمتر از همه ارزان قیمت بود. این ماده جدید "کراک" نام دارد. کراکی که در ایران توزیع می شود از هروئین خالص و غلیظ شده درست می شود آنهم در آزمایشگاههای مخفی که با ناخالصی هایی همراه است که اثرات منفی آن را چندین برابر می کند. کراک به مراتب خطرناکتر از هروئین است اما به نظر می رسد که نوجوانها و جوانهای ایران از عوارض آن بی اطلاعند. در جشن ها و پارتی ها گاهی افرادی که از قرصهای روان گردان استفاده می کنند دچار سردرد یا عوارض دیگر این قرصها می شوند. به آنها گفته می شود که اگر از کراک استفاده کنند این عوارض در آنها از بین می رود و به آنها می گویند که کراک اعتیاد آور نیست. این در حالی است که فرد تنها با چند بار استفاده، چنان به آن عادت می کند که کنار گذاشتن آن برایش بسیار دشوار می شود. "فرید"، که نخواست نام واقعی اش فاش شود، نزدیک به دو سال از کراک استفاده کرده اما الان مدتی است که موفق شده که کراک را ترک کند: "اولش به عنوان تفریحی می کشیدم اما درست بعد از یک هفته فهمیدم که به آن معتاد شدم. تفریح درباره کراک وجود ندارد تفریح همانا و معتاد شدن همان". خطرات کراک مصرف کراک چه خطرات و عوارضی دارد؟ فرید می گوید: "کبدم خراب شد، ریه هایم عفونت کرد و خودم هم همیشه بی حال بودم. چه زمانی که می کشیدم و چه زمانی که نمی کشیدم." در کسانی که از کراک تزریقی استفاده می کنند، رگها به شدت تخریب می شود مصرف کراک باعث می شود که فرد هیچ دردی را احساس نکند و در نتیجه بیماریهای مختلف در بدنش به راحتی پخش می شود. به گفته کارشناسان، کراکی که در ایران توزیع می شود اثر مخربی بر سیستم اعصاب مرکزی دارد که گاه تا آخر عمر قابل جبران نیست. کراک در حقیقت سیستم فرماندهی بدن یا مغز را از کار می اندازد. کراک، باعث کاهش وزن شدید بدن و تخریب بافتهای عضلانی می شود. محمد علی شهرکی، مدیر اجرایی مرکز ترک اعتیاد جمعیت آفتاب در تهران، می گوید:"کسانی که کراک مصرف می کنند به دلیل موادی که در آن وجود دارد و به دلیل نوع زندگی آنها و سوء تغدیه ای که دارند، نسبت به ابتلا به انواع بیماریهای عفونی بخصوص عفونتهای پوستی، مستعد می شوند." گفته می شود کسانی که کراک را به شکل تزریقی استفاده می کنند، در صورتیکه مسائل بهداشتی را هم رعایت نکنند، ممکن است که در بدنشان کرم دیده شود. اخیرا فیلمهایی که در سایتهای اینترنتی گذاشته شده، افرادی را نشان می دهد که بر روی بدنشان کرم وجود دارد و یا بعد از مرگ بلافاصله، کاسه چشمشان پر از کرم بوده است. دکتر شهرکی درباره این کرم زدگی می گوید: "کسانی که ما شاهد کرم زدگی در آنها بودیم کسانی بودند که وضعیت بهداشتی مناسبی نداشتند. آنها در محل تزریقشان عفونت ایجاد می شود. مگسهایی که در اطرافشان هست در روی این زخمها تخمگذاری می کنند و کرمی که در بدنشان دیده می شود لارو این حشرات است." کارشناسان معتقدند، ماده مخدر کراک به شدت باعث پوسیدگی و فساد دندانها می شود. در عین حال لثه مصرف کننده کراک هم آسیب می بیند. گاهی سرطان دهان هم در آنها دیده شده. ریه معتادان به کراک به دلیل استفاده بیشتر از سیگار به شدت آسیب می بیند. افزون بر این، استفاده از کراک، شخصیت معتادان را متزلزل می کند و بار روانی آن به مراتب بیشتر از سایر مواد مخدر است. در کسانی که از کراک تزریقی استفاده می کنند، رگها هم به شدت تخریب می شود. کارشناسان معتقدند، ماده مخدر کراک به شدت باعث، پوسیدگی و فساد دندانها می شود. در عین حال لثه مصرف کننده کراک هم به آسیب می بیند. گاهی سرطان دهان هم در آنها دیده شده. ریه معتادان به کراک به دلیل استفاده بیشتر از سیگار به شدت آسیب می بیند. کراکی که در خارج از ایران استفاده می شود، نوعی مواد مخدر است که از تصفیه کوکائین ساخته می شود. اما موادی که به نام کراک در ایران توزیع می شود از هروئین خالص و غلیظ شده درست می شود آنهم در آزمایشگاههای مخفی و بدون رعایت استانداردهای لازم و گاه همراه با ناخالصی هایی تولید می شود که ضرر آن را از مواد مخدر دیگر بیشتر می کند. بنابراین عوارض ناشی از مصرف کراک به دلیل مواد مختلفی که در آن است در هر فرد می تواند نسبت به فرد دیگر متفاوت باشد و این در حالی است که اغلب این افراد از عواقب و عوارض خطرناک آن بی اطلاعند. وحشتی که میان جوانان درباره استفاده از مواد مخدری مانند هروئین وجود دارد باعث می شود که طرف آن نروند ولی خیلی از آنها کراک را با روانگردانها اشتباه می گیرند و فکر می کنند که ماده ای کم خطر با میزان نشاط آوری بالاست اما بعد از شروع به مصرف مشخص می شود که کراک ماده ای بسیار اعتیاد آور است و بعد از مدتی کوتاه شخص را به شدت به خود نیازمند و وابسته می کند و این شروع فاجعه است. کراک بسیار کوچک است و ارزان، و بر خلاف هروئین، تریاک یا حشیش، بو ندارد و مصرفش بسیار ساده است. چنانچه اگر یک یا دو دقیقه بعد از مصرف کسی وارد اتاق بشود متوجه مصرف آن نمی شود. شاید به دلیل همین سادگی استفاده از آن باشد که طرفداران زیادی پیدا کرده است. چون حتی در مکانهای عمومی و خودروهای شخصی هم با استفاده از فندک قابل استفاده است. اعتیاد بدون سرخوشی فردی که از کراک استفاده می کند در ابتدا بعد از چند ثانیه به مرحله سرخوشی می رسد اما بعد ازمدتی مصرف، دیگر، آن میزان اولیه فرد را راضی و سرخوش نمی کند و بدن به حضور این ماده عادت می کند. به همین دلیل فرد میزان مصرفش را بیشتر و بیشتر می کند. حسین دژاکام محقق و تحلیلگر مسائل اعتیاد درباره مواد سازنده کراک می گوید: "وقتی که کراک به بازار آمد اصطلاحا به آن "یک، دو، سه" می گفتند چون با سه شماره، مصرف کننده به سرخوشی می رسید، ولی مثلا مصرف کننده تریاک، باید صد یا صد و پنجاه پُک بکشد تا به آن درجه از سرخوشی برسد." تزریق کراک آخرین مرحله برای سرخوشی بیشتر است که عوارض جسمانی و روانی چبران ناپذیری برای معتاد به همراه دارد. بعضی ها می گویند کراک از روسیه به ایران می آید، عده ای می گویند در ایران ساخته می شود و گروهی معتقدند از ترکیه پاکستان یا کشورهای دیگر خاورمیانه وارد ایران می شود. البته این سوال مهم است که چه کسانی با چه ملیتی و با چه هدفی، فرمول جدید کراک را ساخته اند اما مهمتر این است که مصرف این ماده، روز به روز در بین جوانهای ایرانی بیشتر می شود. کراکی که در ایران وجود دارد یکی از قوی ترین مواد مخدر است و به شدت اعتیاد ایجاد می کند. اما به دلیل اینکه تاثیر آن بر فرد نسبت به مواد مخدر دیگر بسیار سریعتر است جوانها را به طرف خودش می کشد. با وجود تمام مشکلات و خطراتی که ماده مخدر کراک به همراه دارد، کارشناسان می گویند معتادان به این ماده خطرناک مانند معتادان دیگر قادر به ترک کراک هستند، اما قبل از اینکه کراک عوارض جبران ناپذیر خود را به جا گذاشته باشد
bbc.

Sunday, December 02, 2007

پیری پوست در موش "معکوس شد"

تحقیقات گذشته ژنهای متعددی که با پیری ارتباط دارند را شناسایی کردند دانشمندان توانسته اند با ممانعت از تحولات یک پروتئین خاص پیری پوست در موش را به عقب برگردانند. پژوهشگران کالیفرنیایی به این نتیجه رسیده اند که می توانند پوست موش های دو ساله را جوانتر کنند. تحلیل های منتشر شده در ژورنال "ژن و توسعه" نشان داده است که پوست موش های دو ساله دارای همان خصایص ژنتیکی موش های تازه بدنیا آمده است. این پژوهشگران می گویند تحقیقات آنها به احتمال زیاد به پیشرفت هایی در زمینه بهبود پوست مریض های سالخورده منجر خواهد شد. آنها تاکید می کنند که این به معنای دستیابی به پوست کاملا جوان نیست اما می تواند به افراد مسن کمک کند بتوانند زخم های پوست خود را مانند دوران جوانی التیام بخشند. پروتئین یاد شده که ان اف کاپا بی نام دارد نقش مهمی در ابعاد مختلف پیری ایفا و فعالیت سایر ژنها را کم و زیاد می کند. دکتر هوارد چنگ سرپرست تیم پژوهشگران در دانشکده پزشکی دانشگاه استنفورد در کالیفرنیا می گوید یافته های اخیر این تئوری را ثابت می کند که پیری نتیجه تحولات خاص ژنتیکی است نه فشارهای روی پوست. وی می افزاید این تحولات ژنتیکی را در سنین بالاتر می توان معکوس کرد. تحقیقات گذشته ژنهای متعددی که با پیری ارتباط دارند را شناسایی کردند. دکتر چنگ و همکارانش به این نتیجه رسیدند که وجه مشترک این ژنها این است که فعالیت همگی توسط پروتئین ان اف کاپا بی تنظیم می شود. آنها متوجه شدند که با مسدود کردن این پروتئین در موشهای پیرتر برای مدت دو هفته پوست این موشها نظیر موش های جوانتر کلفتر شد و سلولهای بیشتر تولید کرد. علاوه بر این همان ژنهایی که در موشهای جوانتر فعال هستند در این موشها نیز فعال شدند. اما هنوز روشن نیست که آیا این تاثیرات بلند مدت است یا خیر. یکی دیگر از نگرانی های محققان ارتباط این نوع پروتئین با سرطان و سیستم مصونیت بدن است. دکتر چنگ می گوید کاربردهای این تحقیقات برای افراد کوتاه مدت خواهد بود زیرا مسدود کردن این نوع پروتئین ممکن است اثرات جانبی منفی برای انسان به همراه داشته باشد
bbc.

Thursday, November 29, 2007

کنسرت مولانا در اسلو

کنسرت رومی توسط جمعی از هنرمندان ایرانی و نروژی براساس ساخته های جاوید افسری راد، دوشنبه شب، پنجم آذر در اسلو پایتخت نروژ برگزار شد. موسسه ملی ریکسنن نروژ این کنسرت را سازمان داده بود که در کلیسای کهن یعقوب در مرکز اسلو بر پا شد. این موسسه از مهمترین مراکز ترویج موسیقی و رقص سنتی و فولکلوریک نروژ به حساب می آید و به گفته جان لوت مدیر این مرکز، بزرگداشت هشتصدمین سال تولد مولوی انگیزه سامان دادن چنین برنامه ای بوده است. جاوید افسری راد در این کنسرت سنتور نواخت و هنرمندانی چون پژمان حدادی (سازهای کوبه ای)، بهنام سامانی (دف و کوزه)، شهرام غلامی (عود) و فردین لاهورپور( نی و باقلما ) همراهان ایرانی وی بودند و خوانندگی آن را سالار عقیلی برعهده داشت. مجموعه نوازندگان نروژی نیز یک ارکستر کوچک زهی را تشکیل می دادند و با ویولن، ویولنسل و کنتراباس کار موزیسین های ایرانی را تکمیل می کردند. برنامه با تکنوازی نی در مایه درآمد و مثنوی اصفهان و آواز سالار عقیلی با شعر "بشنو از نی ..." آغاز شد و سپس جای خود را به قطعه گروهی و تصنیفی برای چند شعر از مثنوی سپرد. آنگاه قطعه ای با نام "اشتیاق و فراق" برای شعر"ای عاشقان ای عاشقان پیمانه را گم کرده ام" اجرا شد. بخش دوم کنسرت با سازهای کوبه ای پژمان حدادی و بهنام سامانی آغاز شد تا راه را برای اجرای تصنیف "روز و شب" باز کند. در این بخش فرصت بداهه نوازی برای نوازندگان فراهم آمده بود تا هر یک ارزش فردی سازهای خویش را در مایه شور و دشتی نمایان سازد. بداهه نوازی دو دف توسط سامانی و حدادی با وزن شش هشتم و مقامهای خانقاهی نیز حاضران را به وجد آورد. پر شور ترین بخش کنسرت قطعه پایانی آن با نام "مبارک باد" بود که آقای افسری راد آن را در مایه عراق در دستگاه ماهور تنظیم کرده بود. با وجود گام بالای این قطعه و زیر و بم پی در پی آن، سالار عقیلی به زیبایی تصنیفی را بر اساس شعر "عاشق شده ای ای دل ..." اجرا کرد. تمامی اشعار تصنیف های این کنسرت یک ساعته که با تشویقهای مداوم حاضران همراه بود، از سروده های مولانا جلال الدین بلخی معروف به رومی شاعر پارسی سرای بود. بیشتر آوازهای عقیلی را در این برنامه لاهور پور با نی یا غلامی با عود پاسخ می دادند که هر دو به نیکی از عهده این سنت موسیقی ایرانی برآمدند. آنچه در این کنسرت جالب توجه به نظر می رسید، کار زیبای هنرمندان نروژی بود که علاوه بر نکات حرفه ای و تکنیکی، "حس و حال" موسیقی ایرانی را در شیوه نوازندگی خود آشکار می ساختند. به گفته افسری راد که از 20 سال پیش در نروژ اقامت دارد، هنرمندان مذکور از جمله بهترین نوازندگان سازهای زهی و سولیست های ارکسترهای سمفونیک و فیلارمونیک این کشور هستند. افسری راد که به تازگی از سوی رادیو و تلویزیون نروژ به عنوان آهنگساز سال این کشور معرفی شده می گوید که در انتخاب نوازندگان سازهای غربی، حساسیت زیادی به خرج داده تا از عهده اجرای کنسرت تلفیقی برآیند. وی در باره نوازندگان ایرانی نیز می گوید تلاش داشته تا آنان را از بین نسل نسبتا جوان هنرمندان برگزیند و کسانی را انتخاب کند که پیشینه اجرای موسیقی تلفیقی و همراهی با سازهای غربی را داشته باشند. در باره خواننده کنسرت نیز می گوید که توانمندی صدا و تسلط عقیلی، وی را به دعوت از این خواننده جوان ارکستر ملی ایران ترغیب کرده است. این نوازنده سنتور در باره ماهیت و مناسبت برنامه می گوید که قصد داشته تا همزبانی و همدلی ملل و فرهنگهای مختلف را آنگونه که در منظر مولوی بوده از طریق موسیقی نمایانگر سازد. گرو لودال نوازنده فیلارمونیک اسلو که در این کنسرت شرکت داشت نیز به این نکته اشاره دارد و می گوید همدلی را در کنسرت مولانا احساس کرده است. خانم لودال که از سی سال پیش در صحنه موسیقی کلاسیک نروژ فعال است، قطعات کنسرت را بسیار زیبا توصیف کرده و می گوید که شیوه نت نویسی افسری راد، راه اجرای این برنامه را با وجود فرصت کم برای تمرین هموار کرده بود. پژمان حدادی نوازنده به نام سازهای کوبه ای ، مجموعه ارائه شده و به ویژه کار نوازندگان نروژی را ارزشمند توصیف می کند. او می گوید که در اجرای موسیقی تلفیقی، رسیدن به یک مخرج مشترک بین فرهنگهای سهیم در آن، اساسی ترین مسئله است. به گفته آقای حدادی، در برخی از کارهای تلفیقی ایرانی با سازهای غربی از ماهیت موسیقی ایرانی، فاصله بسیار گرفته می شود اما آهنگساز کنسرت مولانا به خوبی توازن در تلفیق را رعایت کرده بود. الیزابت لی با 26 سال پیشینه کار موسیقی و نوازنده ویولن در کنسرت مولانا نیز این اجرا را تجربه ای ارزنده برای خود می داند. او می گوید که نکته قابل توجه برای او "حس و حال" موسیقی ایرانی است که به نوازنده شور خاصی می بخشد. سالار عقیلی نیز کنسرت مولانا را گامی مثبت برای شناساندن مولوی و موسیقی و فرهنگ ایرانی در نروژ می داند. آقای عقیلی می گوید که کار با یک ارکستر تلفیقی برای او تجربه تازه ای را به وجود آورده است. این خواننده اضافه می کند که سخت ترین بخش برای نوازندگان نروژی اجرای ربع پرده ها بوده اما به گونه بسیار زیبایی، آنها را اجرا کرده اند. وی اظهار امیدواری می کند که زمینه اجرای این برنامه، در ایران نیز فراهم آید.

Monday, November 19, 2007

تلفن و اینترنت آفتابی

مقامات در وزارت مخابرات افغانستان می گویند شش هزار روستای دور افتاده این کشور تا پایان سال آینده به تلفن و خدمات اینترنتی دسترسی می یابند که با انرژی آفتابی تامین می شود. این برنامه با هزینه ۲۰ میلیون دلار آغاز می شود و انتظار می رود برای حدود ۱۲ هزار نفر اشتغال ایجاد کند. در مراسم گشایش این برنامه، یک روستایی در ولایت دایکندی در مرکز افغانستان، با امیرزی سنگین وزیر مخابرات این کشور، تلفنی صحبت کرد. او گفت: "مردم بسیار خوشحال هستند؛ به هرطرف تماس می گیرند، به اروپا، آمریکا و کشورهای همسایه." تا یک ماه پیش در این روستا هیچ تلفن و خدمات مخابراتی وجود نداشت؛ اما حالا این روستای دور افتاده افغانستان از طریق پروژه "ارتباطات"، دو خط تلفن دیجیتال دارد و می تواند به اینترنت نیز دسترسی داشته باشد. وزارت مخابرات افغانستان به تازگی و بطور امتحانی در ۲۰ روستای کوهستانی این کشور این پروژه را اجرا کرده است. هشتصد میلیون دلار در عرصه تلفن همراه در افغانستان سرمایه گذاری شده استبه گفته وزیر مخابرات، قرار است پروژه "ارتباطات" تا پایان سال آینده خورشیدی ۶۰۰۰ روستای کوهستانی ودورافتاده این کشور را تحت پوشش قرار دهد. آقای سنگین گفت: "سرمایه گذاری در نصب دستگاه های کوچکی که در روستاها نصب خواهد شد توسط یکی از ساکنان روستاها صورت خواهد گرفت. بر اساس برنامه ای که ما داریم قبل از پایان سال ۱۳۸۶ارتباطات حدود ۱۰۰۰ روستا تامین خواهد شد." کار با انرژی آفتابی این دستگاه های تلفن با استفاده از انرژی آفتابی فعال می شوند و این می تواند از بهترین امتیازات این دستگاه ها شمرده شود؛ زیرا در حال حاضر اکثر روستاهای افغانستان برق ندارند. چهار میلیون دلار از محل بودجه توسعه ای وزارت مخابرات برای این پروژه اختصاص داده شده؛ اما این وزارت انتظار دارد که بیش از ۲۰ میلیون دلار را از محل فروش دستگاه های تلفن عاید دولت کند. افزون بر آن، نیمی از درآمدهای مکالمات تلفنی نیز به دولت خواهد رسید. از سوی دیگر پروژه "ارتباطات" برای نزدیک به ۱۲ هزار نفر شرایط کاررا فراهم خواهد کرد. ایجاد شغل خبری خوش برای مردم این کشور است؛ زیرا درحال حاضر شمار زیادی از جوانان این کشور از بیکاری رنج می برند. افغانستان در سال های اخیر درعرصه مخابرات پیشرفت چشمگیری داشته است. شش سال پیش مردم در این کشور برای برقراری تماس تلفنی با بستگان در داخل و خارج کشور، با مشکلات فراوانی روبرو بودند. اما امروزه پنج شرکت خصوصی و دولتی مخابراتی، سرگرم توزیع تلفن های دیجیتال و همراه و خدمات اینترنتی هستند. تاکنون ۸۰۰ میلیون دلار برای ارائه خدمات مخابراتی در این کشور سرمایه گذاری شده است.

Sunday, November 18, 2007

TO YOU
Rozita
For your goodwill

فروش آمازون برای نجات زمین؟

درختان از شگفت آورترین و پرقدمت ترین موجودات زنده کره زمین به شمار می آیند. برخی از آنها بیش از 2000 سال قدمت دارند. با نگاه کردن به حلقه های رشد یک درخت می توان گفت که وضعیت آب و هوا در فصول مختلف سالهای عمر آن چگونه بوده است. پس می توان گفت که درختان با وضعیت آب و هوا در گذشته، حال و آینده ارتباط مهمی دارند. ارتباط حال و آینده درختان با محیط زیست همان واقعیت علمی است که آنها در حین رشدشان، دی اکسید کربن هوا را جذب می کنند و آن را به صورت اکسیژن به جو بازمی گردانند. بخشی از دی اکسید کربنی که در جو وجود دارد محصول آلودگی هایی است که بشر در محیط زیستش تولید کرده و وجود اکسیژن هم که برای ادامه زندگی بر روی کره زمین، حیاتی است. وقتی جنگل ها تخریب می شوند، چوب درختان یا سوزانده می شود یا رها تا به تدریج بپوسد و تجزیه شود؛ به این ترتیب دی اکسید کربنی که در درختان محبوس بوده بار دیگر وارد جو می شود. بنا به تخمین دانشمندان، یک جنگل نوپای استوایی قادر است هر ساله به ازای هر هکتار زمین، نزدیک به یک هزار تن کربن جذب کند. در نتیجه تصور این که سالانه ما تقریبا یک میلیون و سیصد هزار هکتار جنگل از دست می دهیم، واقعیتی ترسناک است. از دید کارشناسان این وضعیت برای آینده آب و هوا مشکلی عظیم است. حتی اگر ما فقط جنگل زدایی را به نصف میزان کنونی آن برسانیم، کاهش روند گرمایش زمین چشمگیر خواهد بود. چند سالی است که مناطق بزرگی از جنگل های استوایی توسط شرکت های بزرگ و حتی مردم محلی تخریب می شود تا به مراتع مسطح که مناسب کشت و زرع است، تبدیل شود. کشت سویا یکی از دلایلی است که درختان هکتارها زمین جنگلی در منطقه استوایی هر روزه بریده می شوند. از چندی پیش عده ای از شهروندان کشورهای عمدتا غربی برای جلوگیری از تخریب جنگل های منطقه حاره دست به ابتکار جالبی زده اند. آنها با پرداخت حدود هفتاد دلار، نیم هکتار جنگل می خرند تا کسی اجازه نداشته باشد درختان آن قطعه زمین جنگلی خریداری شده را قطع کند. اما روزنامه گاردین اخیرا نوشت که شهروندان برزیل از این که خارجیان با خرید قطعاتی از جنگل های آمازون از طریق اینترنت (سایت کول ارت، Cool Earth)، مانع جنگل زدایی شده اند، خشمگینند. به نوشته جن روشا، نگارنده این گزارش گاردین، سایت اینترنتی فروشنده زمین های جنگلی ادعا می کند که به ازای حفظ نیم هکتار زمین جنگلی، 130 تن دی اکسید کربن کمتر وارد جو زمین می شود و چهارصد گونه زیستی نیز فرصت می یابند که به حیات خود ادامه دهند. به گفته گردانندگان سایت کول ارت، به خاطر فروش قطعه زمین های جنگلی به خارجیان طرفدار محیط زیست، تاکنون از تخریب 31 هزار هکتار جنگل جلوگیری شده است. اما به نوشته گاردین، برزیلی ها، به ویژه ارتش برزیل، همواره در مورد طرح ها و برنامه های خارجیان برای منطقه آمازون حساسیت نشان داده اند و شنیدن خبر خرید زمین های جنگلی توسط خارجیان باعث خشم اهالی ایالت "آمازوناس" نیز شده است. مخالفان فروش زمین های جنگلی به خارجیان آن را "استعمار سبز" می نامند. نگارنده گزارش گاردین می نویسد: "برزیلی ها این اقدام خارجیان را توهین آمیز می دانند چون توانایی آنها در حفظ جنگل های حاره ای را زیر سوال برده است. همچنین فعالیت بسیاری از سازمان هایی که در این راه تلاش می کنند را، به ویژه آنهایی که از ساکنان بومی این منطقه هستند، نادیده گرفته است." "داوی کوپه نوارا"، رهبر "یانومامی"، در سفری به بریتانیا که با انگیزه جلب حمایت از نیازهای بهداشتی بومیان منطقه آمازون صورت داد، گفت: "جنگل را نمی توان خرید. جنگل منبع حیات ماست." گاردین در ادامه می نویسد که بسیاری از سازمان های بومی با این دیدگاه موافقند و می گویند که راه نجات جنگل های حاره ای، محافظت از منابع بومی و قابل استخراج است؛ بنا بر تصاویر ماهواره ای، در اکثر این نقاط (یعنی یک پنجم مساحت جنگل های برزیل)، جنگل زدایی صورت نگرفته است. اما بسیاری از سازمان های محیط زیستی که تجربه ای طولانی در منطقه آمازون دارند، معتقدند که تنها راه جلوگیری از تخریب جنگل ها، جلوگیری از کلیه فعالیت های جنگل زدایی است. تاکنون یک پنجم از جنگل آمازون (معادل مساحت کل کشور فرانسه) جنگل زدایی شده که بخش عمده آن در چهل سال گذشته صورت گرفته است. برزیل در حال حاضر از جمله بزرگترین آلوده کنندگان محیط زیست به شمار می آید و جلوگیری از جنگل زدایی در این منطقه می تواند از شدت این وضعیت بکاهد و گونه های زیستی را نیز از انقراض نجات دهد. سازمان های غیردولتی بر این باورند که اقتصاد، کلید حل این مشکل است و باید شرایط به گونه ای باشد که حفاظت از درختان ارزش بیشتری از محصولی داشته باشد که جایگزین آنها می شود. سازمان های غیر دولتی در تلاشند که مشوق های مالی دولت برزیل برای ساکنان مناطق جنگلی، که به طور سنتی فعالیت های آنها منجر به تخریب جنگل ها می شود (مانند دامداری و کشاورزی)، در مسیر خدمات محیط زیستی قرار داده شود.

نهنگی در اعماق جنگل آمازون پیدا شده

یک نهنگ مینک پنج و نیم متری در 1600 کیلومتری اقیانوس اطلس در اعماق جنگل آمازون مشاهده شده است. این نهنگ، اوایل هفته در نقطه ای کم عمق از آب به دام افتاده بود اما کمی پس از نجاتش توسط دامپزشکان و بیولوژیست ها ناپدید شد. این دومین بار در این هفته است که حیوانی در برزیل در محلی خارج از انتظار مشاهده شده است. این نهنگ مینک در داخل آبهای رودخانه آمازون به دام افتاده است. این موقع از سال، دما در نیم کره جنوبی کره زمین بالا و تابش آفتاب سوزناک است و به همین دلیل ساکنان محلی تلاش داشته اند با ریختن آب بر پشت و باله این نهنگ از مرگ آن جلوگیری کنند. گفته می شود که وزن این نهنگ دوازده تن است. البته خبر مشاهده یک حیوان مرموز باعث وحشت برخی ساکنان کناره رودخانه "تاباجوس"، از منشعبات رودخانه آمازون نیز شده است. کارشناسان می گویند احتمال دارد که این حیوان چند ماهی در آبهای این منطقه بوده است اما حالا به خاطر گیر کردن در آبهای کم عمق مشاهده شده است. پس از نجات این نهنگ در اوایل هفته، برای تعقیب آن در آبهای رودخانه آمازون، دولت برزیل هلیکوپتر و قایق به این منطقه اعزام کرد اما هیچ ردی از آن پیدا نشده بود. یک بیولوژیست گفت که به نظر او این حیوان از گروهش جدا شده و تا زمانی که در قسمت کم عمق رودخانه آمازون گرفتار نشده بود، به تنهایی شنا می کرده است. در حالی که این اتفاق بی سابقه ای نیست برای نهنگ ها غیر معمول است که تا مسافت طولانی وارد آبهای شیرین شوند.
تمساح ساحلی
این نهنگ تنها حیوانی نبوده که این هفته در برزیل راه خود را گم کرده است. روز پنجشنبه (14 نوامبر) یک بچه تمساح - که یک و نیم متر طول آن بوده - در یکی از سواحل شلوغ ریو د ژانیرو برزیل ظاهر شد. این حیوان را نهایتا ماموران آتش نشانی نجات دادند. ماموران آتش نشانی مدتی در حال جستجو برای یافتن این تمساح بودند و به مردم اجازه نمی دادند وارد ساحل "بارا" شوند اما شماری از مردم که اصرار داشته اند در این نقطه شنا کنند تمساح را مشاهده می کنند و به ماموران ساحلی خبر می دهند. پای این تمساح، که از نوع "کیمن"، یا به قول برزیلی ها "تمساح شکم زرد" است، در این ماجرا می شکند که برای درمان به یک باغ وحش محلی منتقل می شود. این نوع زیستی در حال انقراض معمولا در باتلاق های آب شیرین و لجن زارها زندگی می کند. سرویس آتش نشانی ریو گفت که این اولین باری بوده که این سرویس مجبور شده یکی از این تمساح ها را از آب دریا نجات دهد.

اتوبوس شب و خون بازی، برندگان جشنواره آسیا- اقیانوسیه

فيلم «خون بازی» ساخته رخشان بنی اعتماد و محسن عبدالوهاب و فيلم «اتوبوس شب»، به کارگردانی کيومرث پور احمد، روز سه شنبه، ۱۳ نوامبر، جوايزی را از جشنواره فيلم «پرده سينمای آسيا-اقيانوسيه » از آن خود کردند. فيلم «خون بازی» که تاکنون چندین جايزه را از جشنواره ها و مراسم های سینمایی مختلف در ايران از آن خود کرده بود، موفق به دريافت جايزه بهترين کارگردان از جشنواره فيلم «پرده سينمای آسيا - اقيانوسيه» شد. اين فيلم به صورت سياه و سفيد و در سال ۱۳۸۵ ساخته شده است. موضوع فيلم نیز به معضل اعتياد به مواد مخدر و تلاش هایی می پردازد که برای مبارزه با آن صورت می گیرد. جايزه بهترين فيلم این جشنواره نصيب «طلوع خورشيد مخفی» ساخته کره جنوبی شد و کشور لبنان نيز با «خاطرات لبنان: حقيقت دروغ و فيلم های ويديويی» جايزه بهترين فيلم مستند را از آن خود کرد. فيلم «اتوبوس شب» نيز به کارگردانی کيومرث پور احمد موفق به دريافت جايزه هيات داوران بين المللی شد. در «اتوبوس شب»، نوجوانی از جبهه می خواهد چند اسير عراقی را به پشت جبهه منتقل کند که در طول مسیر دچار مشکلاتی می شود. فیلم «آن سه» ساخته هومن بهمنش نیز موفق به دریافت بهترین جایزه فیلمبرداری شد. جايزه بهترين فيلم این جشنواره نصيب «طلوع خورشيد مخفی» ساخته کره جنوبی شد و کشور لبنان نيز با «خاطرات لبنان: حقيقت دروغ و فيلم های ويديويی» جايزه بهترين فيلم مستند را از آن خود کرد. جشنواره «پرده سینمای آسيا - اقيانوسيه» مهمترين جشنواره سينمايی منطقه اقيانوسيه به شمار می آيد. مراسم اهدای جوايز در منطقه کوئینزلند استراليا برگزار شد و فيلم هايی از کشورهای اندونزی، ژاپن، هند، اسراييل و ترکيه نیز جوايزی دريافت کردند. اين جشنواره محصول همکاری خبرگزاری سی ان ان، يونيسف و فدراسيون بين المللی انجمن های توليد کننده فيلم است. از جمله اهداف اصلی برگزاری اين جشنواره، تشويق فيلم سازان و شناساندن ارزش های مختلف فرهنگی مردم کشورهای دیگر است. شابانا آزمی، هنرپيشه معروف هندی و از فعالان امور بشر دوستانه، مسئول هيات داوران جشنواره امسال «پرده سينمای آسيا - اقيانوسيه» را بر عهده داشت
radiofarda.

ترميم ايستگاه فضايی با موفقيت انجام شد

فضانوردان موفق شدند صفحات خورشيدی ايستگاه بين المللی فضايی را طی راهپيمايی پيچيده و خطيری ترميم کنند. بدنبال راه پيمايی فضايی پنج ساعته ديروز (شنبه) مقامات آژانس فضايی آمريکا، ناسا، در يک کنفرانس خبری کار ترميم و بازسازی صفحات خورشيدی را يک موفقيت باور نکردنی توصيف کردند. اسکات پارازينسکی، عضو سفينه فضايی آمريکا، ديسکاوری، بمنظور اجرای بازسازی، بازوی روباتيک ايستگاه فضايی را به صفحه خورشيدی آسيب ديده راند. رفت و برگشت اين مسافت دو ساعت بطول انجاميد. وی سپس سيم هايی که، سه شنبه گذشته در حين بازشدن صفحه خورشيدی، پاره شده بودند را جمع آوری کرده، با گيره های مخصوص محکم بست و در جای تعبيه شده قرار داد. به گفته ناسا، اعضای ديسکاوری امروز (يکشنبه) با بستن دريچه بين سفينه و ايستگاه فضايی برای سفر بازگشت به زمين آماده می شوند.ديسکاوری قرار است فردا ايستگاه را به مقصد زمين ترک کند. مهندسين ناسا گزارش کرده اند که صفحه خورشيدی تعمير يافته از آنچه که پيش بينی می شد اکنون انرژی کمتری توليد می کند. اما با همه آسيبی که ديده، آنها اطمينان داده اند که ميزان انرژی توليد شده توسط اين صفحه خورشيدی برای برق رسانی به قطعاتی که بعدا قرار است به ايستگاه فضايی ملحق شود کافی خواهد بود. واحد جديدی توسط اروپا ساخته شده که قرار است در ماه آينده به ايستگاه فضايی اضافه شود. به دنبال آن يک واحد ساخت ژاپن نيز در ماه ژانويه به ايستگاه متصل خواهد شد
voapnn.com

Friday, November 16, 2007

Labels:

فردوسى و شاهنامه

روزهاي هفته در گاهشماري ايراني

كاربرد هفته و روزهاي هفت‌گانه آن اهميت فراواني در نظام‌هاي گاهشماري (خورشيدي يا مهي) دارد. با اينكه گاهشماري‌هاي گوناگون جهان در بسياري از جزئيات محاسباتي و ديگر ويژگي‌ها كاملاً با يكديگر متفاوت هستند، اما شيوه روزشماري بر مبناي هفت روز هفته در همه آنها يكسان است. مي‌دانيم كه شمار روزهاي ماه و سال در گاهشماري‌هاي گوناگون و حتي در هر گاهشماري خاص، با يكديگر متفاوت هستند و گاه در طول تاريخ و براي اصلاح آن، تغييراتي در شمار آنها داده شده است. همچنين ممكن است كه شمار روزها در سال‌هاي كبيسه دچار افزودگي‌هايي شوند. اما اهميت ديگر روزشماري بر مبناي روزهاي هفته در اين است كه هيچگاه و به هيچ علتي، ترتيب و توالي روزها و تعداد آن تغيير نمي‌كند و پيوستگي روزهاي آن تابع نظام‌هاي گاهشماري نيستند. به عبارت ديگر «هفته‌شماري» خود به تنهايي و بدون ارتباط با هر گاهشماري ديگري، يك نظام ساده، دقيق و فراگير در محاسبه‌هاي تقويمي در سراسر جهان دانسته مي‌شود. اين ويژگي ممتاز، اهميت فراواني در تطبيق مناسبت‌هاي تاريخي و درك ميزان درستي يا نادرستي داده‌هاي تاريخي دارد. تنها تفاوت موجود در هفته‌شماري‌، روز تعطيل قراردادي آن است. امروزه بسياري بر اين گمانند كه در ايران باستان و نيز در گاهشماري‌هاي ايراني از واحد هفته استفاده نمي‌شده و در نتيجه نام‌هايي نيز براي روزهاي هفته در فرهنگ ايران وجود نداشته است. البته چنين گماني دلايلي نيز داشته و آن اينكه در هيچيك از متون كهن شناخته‌شده ايراني نامي از هفته و روزهاي آن در دوران باستان برده نشده است. همچنين اين را نيز مي‌دانيم كه گاهشماري عصر ساساني بدون هفته‌شماري بوده و روزهاي هر ماه، صرفاً با نام ويژه همان روز شناخته مي‌شده است. تا اينجا مي‌توانيم چنين بپنداريم كه در گاهشماري رسمي و دولتي ساساني، از روزهاي هفته بهره‌گيري نمي‌شده است؛ اما نمي‌توانيم اين گمان را به همه دوره‌هاي تاريخ ايران، همه تقويم‌ها و همه اقوام و اديان تعميم دهيم. از سوي ديگر از دخل‌ و تصرف‌هاي فراوان ساسانيان و به ويژه موبدان درباري آن دوره در تاريخ و فرهنگ ايران‌زمين آگاهي داريم و مي‌توانيم چنين احتمال دهيم كه كنار نهادن هفته‌شماري از تقويم‌ها نيز دستاورد چنين تحريف‌هايي باشد. براي اثبات چنين گماني، منابع و اسناد فراواني در دست نيست. به ويژه كه متون پهلوي و نيز تاريخ‌نامه‌هاي سده‌هاي ميانه در اين زمينه سكوت كرده‌اند. چرا كه متون پهلوي معمولاً بازگوكننده ديدگاه رسمي دين و دولت ساساني بوده و بر تاريخ‌نامه‌هاي سده‌هاي ميانه تأثيري فراوان نهاده‌اند. نگارنده بر اين باور است كه هفته‌شماري و نام روزهاي آن در ايران باستان وجود داشته و تنها گاهشماري رسمي زرتشتي ساساني فاقد آن بوده است. شواهد اين فرضيه پنج دسته هستند: نخست اينكه شمار هفت‌گانه روزهاي هفته، در زمان‌هاي بسيار دور، از اهله‌هاي هفت روزه ماه برگرفته شده و از آنجا كه گاهشماري مهي (قمري) ساده‌ترين و ابتدايي‌ترين شكل گاهشماري است و تشخيص اهله‌هاي ماه، آسان‌ترين و سريع‌ترين شيوه درك گذر زمان است، بي‌گمان جوامع بشري از گذشته‌هاي دور و بدون آموختن از يكديگر، به آن پي برده و از آن بهره گرفته‌اند. دوم اينكه در شاهنامه فردوسي بيشتر از يكصد و بيست بار واژه هفته و دو بار واژه چارشنبه بكار رفته است: «ستاره شمر گفت بهرام را/ كه در چارشنبه مزن كام را». از آنجا كه شاهنامه فردوسي را ترجمان وفادار داستان‌ها و بازگويه‌هاي دوران باستان مي‌دانند، بعيد است كه استاد بدون اينكه چنين مفهومي در متون مبنا بكار رفته باشد، تا اين اندازه از آن بهره برگيرد. سوم اينكه نگارنده در بررسي‌هاي تقويم آفتابي نقش‌رستم (كعبه زرتشت) به سازوكار تعبيه‌شده براي تشخيص چهار هفته شهريور ماه (آخرين ماهِ سال هخامنشي) پي برده كه جزئيات آن در كتاب «بناهاي تقويمي و نجومي ايران» باز آمده است. چهارم اينكه متون مانوي، كاربرد فراگير و گسترده روزهاي هفته را تأييد مي‌كنند. در نوشتارهاي مانوي يافت‌شده در «تورفان» و نيز در «موگ‌تاگ» از روزهاي يكشنبه و دوشنبه با نام‌هاي «مهر روز/ خور روز» و «ماه ‌روز» ياد شده و اين دو، روزهاي روزه‌داري مانوي دانسته شده است. البته در متون مانوي، همراه با روزهاي هفته، از نام‌هاي سي‌گانه براي روزهاي ماه نيز استفاده مي‌شده است. (براي آگاهي بيشتر بنگريد به: آ. فريمن، پژوهش در متون موگ‌تاگ، مسكو، 1962، به روسي). پنجم اينكه متون و منابع كهن چيني نيز كاربرد هفته در ايران باستان و حتي نام روزهاي آن را گزارش كرده‌اند. در يك متن نجومي كهن بودايي كه در سال 759 ميلادي از سانسكريت به چيني ترجمه شده و «يانگ چينگ فنگ» در سال 764 ميلادي حاشيه‌اي بر آن بازنوشته است؛ از نام روزهاي هفته در زبان چيني و معادل آنها با روزهاي هفته در فارسي ميانه و سغدي ياد كرده است. در اين متن، نام ايراني روزهاي هفته كه از يكشنبه آغاز مي‌شوند، بدينگونه بازگو شده است: يوشمبت (روز تعطيل)، دوشمبت، سه‌شمبت، چرشمبت، پنج‌شمبت، شش‌شمبت، شمبت. در همان متن، معادل سغدي (در ورارودان/ آسياي ميانه) اين نام‌ها بدينگونه با مبدأ يكشنبه باز آمده است: مهر روز (خورشيد روز)، ماه ‌روز، بهرام روز، تير روز، اورمزد روز، ناهيد روز و جيان روز (كيوان روز). همانگونه كه ديده مي‌شود اين نام‌ها از نام هفت اختر سيار آسمان، يعني خورشيد و ماه و پنج سياره شناخته‌شده آن زمان برگرفته شده است. (براي آگاهي بيشتر بنگريد به: كونگ فانگ ژن، واژه‌هايي از گاهشماري ايران در چين باستان، ترجمه استاد محمد باقري، در ويژه‌نامه تاريخ علم، تهران، 1372). با توجه به شواهدي كه بطور خلاصه گفته آمد، به نظر مي‌رسد كه روزهاي هفته، همراه با نام‌هايي ويژه، در گاهشماري‌هاي ايران باستان كاربرد داشته و حتي تعطيلي روز يكشنبه در تقويم ميلادي از روز تعطيل ايراني يعني يكشنبه برگرفته شده است. مي‌دانيم كه نام روز يكشنبه در هر دوي آنها به يك معنا است و «Sun day» دقيقاً به معناي «خورشيد روز» است. اما در دوره ساساني و همراه با ديگر تحريف‌هاي بي‌شمار آنان از آيين و فرهنگ ايران باستان، روزهاي هفته‌ را نيز از گاهشماري خود حذف مي‌كنند و تنها نام روزهاي ماه را بكار مي‌گيرند. آنان به احتمال براي جبران اين كمبود از روزهاي سه‌گانه منسوب به «دي» (روزهاي هشتم،پانزدهم و بيست‌و‌سوم ماه) همراه با «اورمزد روز» (روز يكم ماه) بجاي روزهاي تعطيل استفاده مي‌كرده‌اند. اين نكته نيز لازم به ياد‌آوري است كه نام‌هاي سي‌گانه روزهاي ماه در همه تقويم‌هاي ايراني بكار رفته و خاص تقويم ساساني نيست. http://oshihan.org/

گرانمایه ترین بخش از منشور کوروش بزرگ

منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهار گوشه جهان. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، ...، نوه کوروش، شاه بزرگ، ...، نبیره چیش پیش، شاه بزرگ... آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گام های مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم. مردوک خدای بزرگ دل های مردم بابل را بسوی من گردانید، ...، زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم. ارتش بزرگ من بآرامی وارد بابل شد. نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید. نابسامانی درونی بابل و نیایشگاههای آنجا دل مرا بدرد آورد... من برای آرامش کوشیدم. من برده داری را برانداختم. به بدبختی های آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند. فرمان دادم که هیچکس مردم شهر را نیازارد و به دارایی آنان دست یازی نکند. مردوک خدای بزرگ از کار من خشنود شد... او مهربانی ا ش و فراوانی را ارزانی داشت. ما همگی شادمانه و در آشتی و آرامش پایگاه بلندش را ستودیم. من همه شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم. فرمان دادم تمام نیایشگاههایی را که بسته شده بود، بگشایند. همه خدایان این نیایشگاهها را به جاهای خود بازگرداندم. همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند، به جایگاههای خود برگرداندم و خانه های ویران آنان را آباد کردم. همچنین پیکره خدایان سومر و اکد را که نبونید، بدون هراس از خدای بزرگ، به بابل آورده بود، به خشنودی مردوک خدای بزرگ و به شادی و خرمی به نیایشگاههای خودشان بازگرداندم. باشد که دل ها شاد گردد. بشود که خدایانی که آنان را به جایگاههای نخستینشان بازگرداندم، هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم زندگانی بلند خواستار باشند... من برای همه مردم همبودگاهی آرام مهیا ساختم وآرامش را به تمامی مردم پیشکش کردم.

Tuesday, October 02, 2007

طنین نوای نی مولوی، هشتصد سال بعد از او

مولانا جلال الدین بلخی، در غرب به نام 'رومی' معروف است مولانا جلال الدین بلخی، شاعر قرن سیزده میلادی، برای سالیان دراز شاعر محبوب در آمریکا بوده است. ترجمه آثار مولوی - که در غرب به رومی معروف است - به طور گسترده ای از سوی خوانندگان پاپ غربی، از جمله مدونا، مورد استفاده قرار داشته است. این هنرمندان، جذب احترام و حرمت مولانا به ساحت عشق و ایمان او به کاربرد معنوی موسیقی و رقص شده اند. اگرچه علمای مذهبی معتقدند که عشقی که مولانا از آن سخن می گوید، نه عشق زمینی، بلکه عشق میان خدا و انسان است. مولوی که یکشنبه این هفته (30 سپتامبر) هشتصدمین سال تولدش سپری شد، در سال 1207 میلادی در وادی بلخ که امروزه بخشی از افغانستان است، زاده شد. من به زادگاه مولانا آمدم تا ببینم که آیا نوای نی او، هنوز در این سرزمین که طالبان سالها موسیقی را در آن ممنوع کرده بودند، طنین انداز است. ایستاده تاهنوز رضا حسینی، یک باستانشناس جوان افغان، من را با خود به محل ویرانه های برجای مانده از یک خانقاه خشت و گلی برد که گفته می شود پدر مولانا و خود او در سالهای کودکی، در آنجا درس خوانده اند. این خانقاه، در نزدیکی باره های گلی شرق (بلخ) واقع است و شاید با محل تولد او، چند متری بیشتر فاصله نداشته باشد. این محل آرام و غمزده است. ساختمان آن ویران شده و در اطراف آن، خار و بوته روئیده است. اما بخشی از این عمارت، بطور شگفت انگیزی هنوز پابرجا مانده است. بقایای این خانقاه، یک محوطه چهارضعلی با چهار ستون است که به سبک معماری اسلامی، با سرطاق های قوس مانند، دو بدو بهم وصل شده است. بخشی از گنبد این مجموعه نیز، هنوز باقی مانده است. آقای حسینی می گوید کف این خانقاه، سنگ فرشی از خشت پخته داشته و با مشارکت کسانی که برای آموزش به این مکان می آمده اند، فرش شده بوده است. تصوف - عرفان اسلامی - حتی پیش از مولوی در این مکان تکریم می شده است و به تصور رضا حسینی باستانشناس جوان، آواز و نیایش صوفیان، در این گوشه از شهر باستانی بلخ طنین انداز بوده است. اما آقای حسینی می گوید روشن نیست که رقص و موسیقی صوفیان، در آن زمان، تا چه اندازه رایج و پذیرفتنی بوده است. زمانی که مولوی، نوجوانی را پشت‌سر گذاشت، زادگاهش بلخ، توسط لشکریان جرار چنگیزخان مغول ویران شد. او سپس بلخ را ترک کرد و به همراه خانواده اش، در شهر قونیه (از بلاد سابق روم شرقی) در ترکیه امروزی مسکن گزید. مولوی پس از کشته شدن دوست نزدیکش، شمس تبریزی، برای سالها غمزده و منزوی شد اما بعدها، به نگارش اثر گرانقدرش، مثنوی معنوی پرداخت. عبدالقدیر مصباح، از فرهنگیان ولایت بلخ می گوید، دعوت مولانا به شکیبایی و عشق، او را به چهره ای جهانی تبدیل کرده است. او می گوید اکنون مردم از شرق و غرب عالم، طنین صدای مولانا را می شنوند. عشق والا آقای مصباح می گوید: "زمانی که یک عالم دینی، مثنوی معنوی را می خواند، از آن برداشت مذهبی می کند. در حالی که یک جامعه شناس وقتی این کتاب را مطالعه می کند، درمی یابد که مولانا، چه جامعه شناس قویی بوده است". این فرهنگی مقیم بلخ می افزاید: "همینطور اگر مردم غرب مثنوی مولوی را مطالعه کنند، آن را سرشار از احساسات انسانی می یابند". صوفی گری، دیگر در افغانستان امروز زیاد آشکار نیست. اما من با کمک رضا حسینی، به یک گروه هشت نفری از نوازندگان صوفی در شهر مزارشریف سر زدم که عشق والای شان، اشعار مولاناست. تک نواز این گروه فلوت (نی) می نوازد که از آلات موسیقی محبوب در نزد مولانا بود. نوازنده نی، همچنین توسط یک آوازخوان به نام محمد ذاکر همراهی می شود که با صدای قوی خود، شعری از مولانا، در وصف عشق می خواند. من در بلخ همچنین با استاد عبدالله روحبین دیدار کردم که از کارشناسان شعر در این وادی است. او می گوید متاسفانه شناخت از مولانا، دراین اواخر کاهش یافته است. آقای روحبین می گوید: "چهل سال پیش، وضع اقتصادی مردم بهتر بود. آنها در طول فصل گرما کار می کردند و در فصل سرما، از اندوخته هایشان استفاده می کردند. بنابراین، در زمستان که فصل که بی کاری آنها بود، در مسجد ها دور هم جمع می شدند و اشعار مولانا را می خواندند". به گفته این استاد ادبیات، اکنون ده یا پانزده سال می شود که وضع اقتصادی مردم خراب شده و (به تبع آن) از مولانا دور شده اند". آقای روحبین می گوید که در دوره کمونیست ها، شعر و شاعری در افغانستان از رونق افتاد و در دوره طالبان، صوفی‌گری و پرداختن به موسیقی، ممنوع شد. او معتقد است که مولانا، صوفی‌گری را از صورت درویشی آن خارج کرد و آن را به مردم نزدیک تر کرد. بسیاری از علاقه مندان مولوی در غرب، از گفته های او، برداشت سکولاریزه کرده اند. اما آقای روحبین معقتد است که مولانا در واقع یک فرد مذهبی بود و مسیحیان یهودیان، در کنار مسلمانان، در مراسم تشییع جنازه او شرکت کرده بودند

online